menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

سهراب گل هاشم

دهانم پُر از حرف است، اما با دهان پُر نباید سخن گفت!

متولد پانزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۶ هستم، روزگارم بد نیست ، آسمان زندگی‌ام هم صاف و آبی و هم طوفانی و بارانیست. عاشق طنزم و بزرگ‌ترین آرزویم ، فقرزدایی از شادیست. در حوزه طنز،بیشتر به کاریکلماتور مهرمی ورزم که گاهی طنزکلمات ، بازی با کلمات و شوخی باکلمات هم نامیده میشود.

سهراب گل هاشم

کاریکلماتور ، مخاطب‌های آگاه و اندیشمند دارد که آنها را با تبسم وادار به تفکر می‌کند. بسیاری از جملات طنز در نگاه اول یک شوخی ساده و خنده‌دار به‌نظر می‌رسد، ولی اثرات واقعی آن پس از کمی تفکر و شاید تعجب برای مخاطب آشکار می‌شود.
کاریکلماتور ، زبان گویایی‌ است که شوخی می‌کند، می‌خنداند و به طعنه سخن می‌گوید، به ناهنجاری‌ها و بدی‌ها شلیک می‌کند و گاهی ناملایمات و سختی‌های زندگی را با طنز تلخ بیان می‌کند. دردهای اجتماعی را خوب می‌شناسد و هر اتفاق کوچکی را شاید کمی اغراق‌آمیز با نیشخندی کنایه‌دار مورد توجه قرار می‌دهد و این براستی یکی از جلوه‌های زیبای ادب و هنر معاصر است. برای اولین بار در تابستان ۱۳۵۵ نوشته های من در یکی از روزنامه‌ های چاپ مشهد منتشر شد.

و از آن تاریخ تاکنون باخیلی از نشریات کشور با امضای :

هوای تازه ، حبابی روی آب ، پارازیت و سهراب همکاری دارم ، اولین جلدکتابم تحت عنوان گاه گاهی زندگی شوخی نیست ،مجموعه کاریکلماتور و جملات برگزیده طنز بود که در بهار ۸۶ در تهران به چاپ رسید و دومین جلد به نام چند قدم به حرف حساب در بهار ۸۹ در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد.

این وبلاگ، مجموعه‌ ایست از کاریکلماتورها وحرف های بی حساب کوچه پس‌کوچه‌های دلم، شاید بتوانم صورتت را بخندانم و مهمان لبخند تو باشم.

بخشی از کاریکلماتورهای سهراب گل هاشم :

عدد یک را دست کم نگیرید، یک عمر، یک زندگی.

بعضی ها رو دست ندارند و بعضی ها زیر دست.

با یک ریال، دو ریال نمی توان سریال ساخت.

شیر بزبزقندی شکر نمی خواهد.

چون ریاضی بلد نبود دیگران را آدم حساب نمی کرد.

کار کردن خوب است اما زندگی کردن را نباید فراموش کرد.

روزنامه خراسان یکشنبه ۱۸ خردادماه ۱۳۹۳ شماره ۱۸۷۰۴(خراسان رضوی _ همشهری سلام)

کاریکلماتور مژگان مطهری
برای گوش‌های سنگینش نیاز به یک« بار بر» داشت.

خواب غفلت نیازی به رختخواب ندارد.

برای روشن کردن منظورش همه چیز را به آتش کشید.

رشته سخن را به دست گرفت و کلاهی نو برای مخاطب بافت.

فقط آدم پرحرف سکوت ذخیره می‌کند.

امروز همان راه‌حل‌های دیروز است.

وقتی از دو دلی خسته شد، یکی از آن‌ها را اهدا کرد.

زمستان سر خیلی‌ها را کلاه گذاشت.

اکثرا در قید حیات هستیم و در بند زندگی.

با هجوم کلمات نفس قلم به شماره افتاد.

برای رسیدن به داد، مجبور شد بیداد کند.

دلم برای آدم‌های گرسنه کباب است.

معلمی، شغلی باکلاس است.

اگر حرف مُفت را می‌خریدند، خیلی‌ها میلیاردر بودند.

امیدبخشیدن بی‌هدف به مردم مثل آب‌دادن به گل‌های کاغذی است.

وقتی کاسه سرم داغ می‌شود، افکارم را فوت می‌کنم.

در اولین آشنایی وقتی با من دست داد، من، دلم را از دست دادم.

شاید انتهای هر حرف، ابتدای عمل باشد.

کتاب یار مهربانی است که با همسرتان هیچ مشکلی ندارد.

گاهی سلول‌های خاکستری مغزم به مرخصی می‌روند.

حقوق بشر ساعتی است که هر دولتی با وقت محلی کشورش آن را تنظیم می‌کند.

روزنامه شهرآرا (طنزیم ص ۱۱) پنجشنبه ۸ خردادماه ۹۳ شماره۱۴۲۳

کاریکلماتور مژگان مطهری
کاریکلماتور اشک را تهدید و لبخند را تمدید می‌کند.

برای حفاظت از افکارم، دور سرم باند پیچیدم.

شاید طول عمر بیشتر از عرض آن اهمیت دارد.

زمستان می‌لرزاند و بهار می‌رویاند.

شاید اجداد چراغ چشمک‌زن، ستاره بودند.

معمولا یک فنجان چای را با کلمات شیرین می‌خورم.

بهترین راه برای حفظ آثار باستانی‌، همچنان در زیر خاک‌بودن آن‌هاست.

دهانم را بسته نگاه داشتم تا حرف در دهانم نگذارند.

چهره زیبایش فرودگاه نگاهم شد.

پرکار‌ترین عضو بدنش فکش بود.

کاش فردا همان دیروز آمده بود.

بعضی‌ها خط‌لبشان نستعلیق است.

وقتی هوای آزاد کم شد، برای پرنده‌ها هم نوبت پرواز گذاشتند.

همیشه افکارم خلاف وزش باد حرکت می‌کند.

در هوای ابری، ماه از آفتابی‌شدن می‌ترسد.

همیشه با اخم‌هایش‌، غنچه‌های لبخندم را پر‌پر می‌کرد.

بازار ریا سکه است‌، با صداقت‌، اعلام مفلسی می‌کنم.

عدالت، موجودی شبیه روح بوده که کسی آن را ندیده است.

بانک‌ها به سؤال علم بهتر است یا ثروت‌، در عمل پاسخ می‌دهند.

نمایشگاه به محلی گفته می‌شود که مردم را به کالا‌ها نشان می‌دهند.

همه دوست دارند به پیروزی برسند‌، حتی استقلال.

تا عوام وجود داشته باشد‌، عوام‌فریب هم وجود خواهد داشت.

هر موقع او را می‌بینم کمی مکث می‌کنم‌، مثل ویرگول.

آدم‌های بیکار همه روزهای تقویم را جمعه می‌بینند.

روزنامه شهرآرا پنج شنبه یک خردادماه ۹۳ (طنزیم صفحه ۱۱)

کاریکلماتور مژگان مطهری
بعضی ها تا یک قدمی کار می روند اما سرکار نمی روند.

دل خیلی ها به اندازه حرفهایشان بزرگ نیست.

در برخورد با آدم های بی حال، حالم گرفته می شود.

روزنامه خراسان یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ماه ۹۲

کاریکلماتور مژگان مطهری
خیلی از معتادها تابلو هستند، اما ارزش هنری ندارند!

لوازم آرایش به لوازم جادویی تغییر نام داد.
کسی که از واقعیت‌ها بهره می‌گیرد، رباخوار نیست.

پرنده پس از فرار از قفس، از بهار نشان لیاقت گرفت.
آرایشگر به قدری سرم را سرسری تراشید که نتوانستم سری توی سرها در بیاورم.

بعضی‌ها عددی نیستند؛ ما آن‌ها را به توان رسانده‌ایم.
وقتی کلاهتان پسِ معرکه باشد، تازه اول معرکه‌اید.

آن‌قدر در خودم فرورفتم که سر از قوزک پایم درآوردم.

بی‌صداترین تار را عنکبوت می‌نوازد.
قلمی که مغز ندارد، حتما آبرویت را خواهد بُرد.

هیچ‌کس گرسنه نیست، همه روزی چند وعده گول می‌خورند.
خیلی از معتادها تابلو هستند، اما ارزش هنری ندارند.

ساعت، لاشه‌‌ زمان است که بر روی مچ سنگینی می‌کند.
همه چیز بر وفق مراد است و بعضی‌ها سوار بر خر مراد.

چون وقتمون خیلی کم بود، همه چیز بین ما زود تمام شد.
شاید زیباترین منحنی جهان لبخند باشد.

برای شستن قالی، اول به گل‌هایش آب داد.
زمستان سر خیلی‌ها را کلاه گذاشت.

با «خون دل» زندگی‌ام در جریان است.
همیشه درست می‌گویم، اما نمی‌دانم چرا حق با دیگران است.

گربه‌اش مواظب است که کسی تو زندگی‌اش موش ندواند.
برای آنکه «آینده»اش را خراب کنند، «حال»ش را گرفتند.

بعضی‌ها دمشان گرم است و بعضی‌ها بازارشان.

روزنامه شهرآرا پنج شنبه ۱۸ اردبهشت ماه ۹۳ (ص ۱۱ طنزیم)

کاریکلماتور مژگان مطهری
عضی وقت‌ها، کم ضررکردن یعنی سودکردن!

در بازار بورس، بعضی وقت‌ها کم ضررکردن یعنی سودکردن.
شاید نارنج، میوه‌ای بی‌رنج باشد.

گربه‌ها عاشق آدم‌هایی هستند که در زندگی دیگران موش می‌دوانند.
با آنکه لباسش پر از وصله بود‌، ادعا می‌کرد که هیچ وصله‌ای به او نمی‌چسبد.

مدعی بود جوانی امروزی است‌، ولی مادرش می‌گفت که شب به دنیا آمده است.
بیشتر اوقات بحران، موجب فرصت‌های جدید می‌شود.

بعضی‌ها فکر اشتباه می‌کنند و بعضی‌ها اشتباهی فکر می‌کنند.
کسی که زود از کوره در می‌رود، قطعا خام خواهد ماند.

بعضی‌ها جرقه می‌زنند تا دیگران شعله‌ور شوند.
به خیلی‌ها میدان دادند، اما توپ را از آن‌ها گرفتند.

برای اینکه آقای خودش باشد‌، از نوکری دیگران پرهیز می‌کرد.
سخنران حرفه‌ای‌، عاشق میکروفن بود.

از شنبه تا پنجشنبه بدو‌بدو می‌کنیم و جمعه‌ها یکه بدو!
بعضی‌ها تا یک قدمی کار می‌روند، اما سر کار نمی‌روند.

فاصله حرف تا عمل یک کلمه است‌، حرکت.
چون گوش شنوایی نیافتم، حرف‌هایم را می‌نویسم.

وقتی از چشمم افتاد دست و پایش زخمی شد.
بعضی‌ها را از سر راه برمی‌دارند و بعضی‌ها را سر راه می‌گذارند.

بعضی از زن‌ها چون موج تلاطم دارند و بعضی از مردها چون صخره تحمل.
نمی‌دانم شما تره چه کسی را پاک می‌کنید، اما من کشک خودم را می‌سابم.

این از شیرینی گفتار کاریکلماتورهاست وگرنه حقیقت به همان تلخی هست که می‌دانید.

روزنامه شهرآرا پنج شنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ۹۲ (ص ۱۱ طنزیم)

کاریکلماتور مژگان مطهری
رژیم‌گرفتن کیف پول فقرا!

با یک ریال‌، دو ریال نمی‌توان سریال ساخت.

بعضی‌ها زندگی می‌کنند و بعضی‌ها وقت زندگی را می‌گیرند.

آن‌هایی که بلند فکر می‌کنند، هیچ وقت کوتاه نمی‌آیند.

حرف‌های خام‌ به مغزم صدمه می‌زند.

بعضی از نگاه‌ها صدای قشنگی دارند.

گاهی چشمانم در خیابانِ چشمانش راه‌پیمایی می‌کند.

وقتی یکی به نعل می‌زنید و یکی به میخ‌، مواظب شستتان باشید.

آن‌هایی که مردم را سیاه می‌کنند‌، پیش خدا روسیاهند.

خیلی از موش‌ها‌ به گربه‌ها‌، محل سگ هم نمی‌گذارند.

بعضی‌ها خیاط نیستند‌، اما خوب وصله‌هایی به آدم می‌چسبانند.

اگر دلتان «قرص» است، از «دردسر» نترسید.

در ضیافت خیال‌، اولین میهمان رؤیا بود.

زیباترین و بهترین ساعت دنیا‌، ساعتی بود که دیدمت.

همه انسان‌ها شاعرند‌، چرا‌که روزی غزل خداحافظی را می‌خوانند.

به علت خالی‌بودن جیب مردم‌، جیب‌بُرها متحصن شدند.

نوازنده‌ها برای همه می‌زنند، اما پشت سر کسی خیر!

سعدی کجایی؟ بنی‌آدم ابزار یکدیگرند.

از نظر هندوانه تمام انسان‌ها چاقوکش هستند.

ای کاش تیر نگاه یار، مشقی بود.

از ماجرای عشقمان، موهایم روسفید بیرون آمدند.

کیف پول فقرا همیشه درحال رژیم‌گرفتن است.

برای «درمان» فقر‌، دیگر «قرص» نان تجویز نمی‌شود.

همه مردم گل را دوست دارند‌، به جز دروازه‌بان‌ها.

وقتی از دودلی خسته شد، یکی از آن‌ها را اهدا کرد.

بعضی‌ها با نردبان قدرت از دیوار حاشا بالا می‌روند.

مقداری تنهایی خرید تا با آن شلوغی‌های افکارش را ترمیم کند.

چون در فضای باز درس می‌خواند، به او می‌گفتند بی‌کلاس.

در میلیون‌ها سلول تنم، فقط یک زندانی وجود دارد.

برای اینکه صدای شکستن دلش شنیده نشود با صدای بلند می‌خندد.

آن‌قدر تنهایی را دوست داشت که از سایه خودش هم بیزار بود.

برای اینکه عشقش را از قلبش پاک کند، قلبش را فرمت کرد.

خورشید عشق هم نتوانست قلب یخی او را گرم کند.

آهنگ رشد فقر غمگین نواخته می‌شود.

دهانم پُر از حرف است، اما با دهان پُر نباید سخن گفت.

گرمی کلامش، یخ‌های ناامیدی را آب کرد.

وقتی تاریخ مصرف عشق به پایان رسید، زندگی‌اش مسموم شد.

تا وقتی عوام باشند عوام فریب هم خواهد بود.

نبض کیف پولم در پایان ماه تندتر می‌زند.

معلوم نیست بی‌طرف‌ها از کدام طرف بی‌طرف هستند.

بعضی‌ها توی دلتان را خالی می‌کنند و بعضی‌ها زیر پایتان را.

اگر می‌خواهید آچارفرانسه باشید باید بدانید کدام پیچ‌ها شل هستند.

بعضی‌ها فکرشان به جایی نمی‌رسد و بعضی‌ها خودشان.

روزنامه شاپرک شماره ۳۰۴۳ ۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۳

و …

chatنظرات شما

یک دیدگاه

  1. جعفر صادقی:

    درود عزیز..خیلی زیبا بود متشکرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر