menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

کتاب طنز

در نمایشگاه، ما را هیچ کس قابل ندید

هر که آمد قامتم را دست مالی کرد و رفت
برگ هایم را به هم زد، حول و حالی کرد و رفت

هر چه کردم صبر تا از جیب خود خرجم کند
از فروشنده همین جوری سوالی کرد و رفت

جای من یک ساندویچ و چای با پولش خرید
قطره های آخرش را روم (!) خالی کرد و رفت

روز اوّل، دست در دست نگار اوّلی
آمد و در طول سالن، بال بالی کرد و رفت

روز دوّم، با نگار دوّمی آمد، ولی
پول خود را خرج چیپسی با بلالی کرد و رفت

روز سوّم با نگار سوّمی سر زد به من
این کَرَت خرج چاقاله و باقالی کرد و رفت

روز بعدی ده نفر یا بیشتر،همراه داشت
غیرتش گل کرد، ناگه قیل و قالی کرد و رفت

کیست تا داند که من نه ماه و اندی قبل از این
دست سانسور روزگارم را ذغالی کرد و رفت؟

تا مجوّز صادرم کردند، شش سالی گذشت
شاعرم از ذوق چاپم، ارتحالی کرد و رفت!

در نمایشگاه، ما را هیچ کس قابل ندید
بخت ما از کُرّه گی هی اتّصالی کرد و رفت!
شاعر : زهرا دری

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر