menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

خداداد آدینه

خداداد آدینه، متولد 1345
نویسنده نمایشنامه های طنز و شاعر
فعالیت در صدا وسیما – استان مرکزی و تهران
کارگردان تلویزیون و بازیگر و تئاتر
هم اکنون در حال تکمیل کردن یک مجموعه بزرگ شعر هستم . که بنده خود را شاگرد استاد بزرگ شعر جهان حافظ علیه رحمه می دانم و از افق اشعار این استاد بزرگ درس گرفته ام و پیرو این بزرگ شاعر دوران خواهم بود.
جدای بر فعالیت هنری کارشناس بازنشسته روابط عموی شرکت بزرگ ساخت ماشین آلات راهسازی ایران هپکو نیز بوده ام.

خداداد آدینه

نمونه کارهای طنز انجام شده :
جنگ آدینه، مجموعه طنزی که صبحهای جمعه از شبکه آفتاب – استان مرکزی پخش می شد
مجموعه طنز مناسبتی
مجموعه طنز ا خ بار
مجموعه طنز شمیم
فیلم تلویزیونی غاز و آز به کارگردانی آقای معدنچی
مجموعه طنزهای ورزشی
و نمایشهای طنز کمدی
نمایش های رادیویی عصرانه بنام یک لبخند

اشعار طنز :

رفتن سر کار
گشتم و گشتم برفتم کار املاکی کنم
تا که شاید ثروتی زین شغل من پیدا کنم

زین همه بیکاری و غر، غر که بوده بر سرم
من نجات یابم ز دست مهربان این همسرم

روزها در پشت میز و رفتن هر خانه ای
تا اجاره یا فروش گردد نصیبم چاره ای

لیک طی چند سالیست من در اینجا مانده ام
همچو خر در گل چنین افسرده من وا مانده ام

نام این شغل گشته غاز از مرغ بیحال و نزار
از برای هر کسی اما چو پولی نیست بابا بی خیال

هرکسی گرکار دیگر باشدش همراه و غمخوارش شوم
گر دهد کاری به من تآخر گرفتارش شوم

***
صحبت خوک و گاو

روزی از روزهای گرم فصل سال
خوک از گاوی نموده این سوال

از چه رو مردم ترا با احترام
دوستت دارند دهندت احتشام؟

مردمان گویند: که تو شیر میدهی
صبح و شام هم ماست و س رشیر می دهی

از په هن ، هیزم برآتش دهی
در بیابان شخم زنی ، یاری کنی

آخرالامر می دهی گوشت زیاد
تا دل آنان نمایی شاد شاد

هر کسی دارد ترا در هر دیار
می کند بر خویشتن بس افتخار

لیک با من این چنین در این سرا
نیستند راحت به مانند شما

من به آنها گوشت خالص می دهم
پوست را از بهر گالش می دهم

موی من بهر برس در هر کجا
می شود مصرف درون خانه ها

با تمام این منفور نام ماست
آنچه نیکنامی و خوبی از شماست

گاو می گوید: تو می دانی چرا؟
نیک و نیکنامی بود از بهر ما

ماهر آنچه می دهیم بر مردمان
در زمان این حیات است در جهان

پس تو آدینه بگیر پندی تمام
بهرشیرین طنز فرستش والسلام
شاعر : خداداد آدینه

***

شعر طنز جبهه

بار اول بود که مجروح می شدم
روی خاک این سو و آن سو می شدم

بود دردی بی امان در پیکرم
از سرم بود یا که از انگشترم

من نمی دانم که آن لحظه چرا
هی بهانه می گرفتم ای خدا

بعد چندی مردی آمد در برم
گفت: منم امدادگرم ، امداد گرم

گفت: چه آمد بر سرت ای مهربان
که چنین افتاده ای تو نا توان

گفتم او را من نمی باشم غمین
چون نگردیدم به بندو خشم و کین

زین سبب خواستم به پا گردم یقین
ناگهان پایی نبودم در یمین

پای من گردیده بود ازمن جدا
داد و بیدادی نمودم ای خدا

گفت :امدادگر چرا ناله کنی؟
خویش را اینگونه تو واله کنی

تو ز دست دادی فقط یک دست و پا
می کنی هرلحظه فریاد ای خدا

بنگر این دشمن که در نزدیک تو
سر ندارد. هیچ نگوید مثل تو
شاعر : خداداد آدینه

chatنظرات شما

۱۲ دیدگاه

  1. خدادادآدینه:

    بیرون از خانه:
    من سلامت رفتم از خانه برون
    تا بدست آرم همی یک لقمه نون
    چون مسافت بس بلندودوربود
    پول سنگین کرایه زور بود
    زین سبب رفتم به بی آرتی شهر
    اندرآنجا که همه هستند قهر
    در صفی طولانی و بعد زمان
    چرخ گوشتی بس بزرگو پرتوان
    کرد استپ در جلوی پایمان
    از عقب با صد فشاربی امان
    گوشه ای چسبیده بودم در فلان
    بوی گند کفش و صدها اودکلان
    گشته بود بازار شامی بهرمان
    با فشارات کلان اندر کلان
    نصف جان گردیده بودم نصف جان
    بعد یکساعت چو مقصد شد عیان
    بی اراده پرت شدم بیرون زآن
    استخوانها جابجا گردیده بود
    ساق پا جای زبان افتاده بود
    خود تکاندم جمع شوم از آنمیان
    جیب بنده را زدند آن ناکسان
    مزد یکماهه برفت از دستمان
    این نصیحت را بدان آرام جان
    در زمانه هیچ بر خود سخت مگیر
    از آژانس کوچه ی خود بنز گیر
    نه فشار باشد نه بوی گند پا
    می کند تعظیم بتو راننده ها
    پول جیبت بر سر جایش بود
    جسم و جانت از بلایا دور شود
    گوش کن آدینه جانم گوش کن
    پند شیرین طنز را در گوش کن
    کن حذر از هر شلوغی و بلا
    تا نگردی اندرون قعر چاه

  2. خدادادآدینه:

    همسرم گفتا بروشامی بخر شیرین پلو
    رفتم و دیدم تمام گشته چلو با آن پلو
    کل پولم را بدام پرسی از شیرین طنز
    چونکه بود جنسش گران همچون کنز (گنج)
    گفتم ای همسر چو هست خالی شکم
    عنقریب جایش نماید پر یه کم

    ***

    شعر طنز باید کمی شیرین مثال قند باد
    روز و شب خلق خدا را با لطایف پند باد
    هر که دارد لطف خالق در جهان شادی کنان
    شادی مردم بخواهد نی غم واندوهشان
    آفرین بر طنز شیرین قند بااین سایت خوب
    کرده جاری طنز آدینه مثال آب جوب

    خداداد آدینه

  3. خدادادآدینه:

    کرده مشگین صفحه را خط قلم
    گوئیا گشته جدا، دست از علم
    صفحه پهن گردیده زیر اشگها
    جوهرین اشگی نویسد نینوا
    صفحه چون پاک است و باشد بی ریا
    می پذیرد روی خود نام حسین کربلا
    چند روزیست طنزمان مشگین شده
    بین که شیرین طنز مان غمگین شده
    ما همه با درد و جوهر هم نوا
    می نماییم هیئت آقا حسینم را بپا
    شاعر: خداداد آدینه

  4. علیرضا جهانتیغ -شاعر فرهنگی استان گلستان:

    با سلام خطاب به اقای احمدی شاعر عزیز :
    برادر احمدی حالت بود توپ
    زمستانت بود یک کاسه ای سوپ

    زسرماخوردگی باشی تو بیمه
    چه رنگی بهر تو باشد زمینه؟

  5. علیرضا جهانتیغ -شاعر فرهنگی استان گلستان:

    بیمه ام
    بیمه ام هرگز نباشد کار ساز
    کس نمی داند از این سوز و گداز
    شد طلایی بیمه فرهنگیان
    بیمه دندانشان رفت از میان

  6. علیرضا جهانتیغ -شاعر فرهنگی استان گلستان:

    تو هم سیما داری هم صدا را
    تو هم خرما داری هم خدا را

    هزاران افرین ای شیر میدان
    اگر گیری تو دست بی نوارا

    بیا ازما بگیر یه لحظه تصویر
    نمایان کن تمام غصه هارا

    به استانت مرا مشهور گردان
    بیا بشنو صدای اشنا را

    بیا بشنو نوای نی من را
    چسان گوید برایت نینوا را

  7. خداداد:

    من حسین را دیده ام در کربلا
    بی سپاه جنگید با قوم دغا

    تشنه بو د اما لب دریای عشق
    مشق عشقبازی نمود با سر نوشت

    چون حسین خواند نای هل من ناصری
    گفت : لبیکش خمینی ، رهبری

    جنگ عاشورا که پایانی نداشت
    هشت سالی هم به ایران پا گذاشت

    بازهم کفاروتیغ تیزشان
    فتنه های زور با تزویر شان

    قصد آن کردند کنند ذبح دین را
    سر جدا سازند ز مردان خدا

    لیک فرزندان پاک این دیار
    پیروان مکتب دُلدُل سوار

    چونکه آموزش زمولی داشتند
    بذرعشق درفکه ها می کاشتند

    کربلا ها آفریدند روزها
    اوج پروازی نمودند تا خدا

    از ولایت درس آزادی و عشق
    را برای خود نمودند سر نوشت

    حال باز در امتداد کربلا
    می رسد گوشم ندا از نینوا

    که ای مسلمانان به پا دارید جهاد
    امربر معروف و نهی از منکرات
    شاعر : خداداد آدینه

  8. سوء ظن
    در شبانگاه پادشه دلتنگ شد
    باوزیرش اندکی همرنگ شد
    با لباسی ژنده کرد قصد خروج
    هردو گشتند بر دیارخود ولوج
    تا ز حال مردمش گیرد خبر
    مطلع گردد ز شادی یا خطر
    درمیان کوچه های تنگ وتار
    مردی اندر گوشه ای افتاده زار
    رویگردان مردمان زان بی نوا
    از کنارش می گذشتند از قضا
    پادشه نزدیک آن مرد شد دمی
    دید مُردَ ست و نیاز دارد حمی
    کرد سوال از مردمان آن گذر
    از چه رو این بنده را ناید نظر
    پاسخش دادند که فاسد بوده او
    دایم الخمر و زنا در کار او
    پادشه با آن وزیرهم تراز
    خانه بردند جسم مرد جانگداز
    همسر مرد چون بدید اوضاع را
    گریه و شیون نمود وگفت خدا
    رحتمی کن تو نصیب شوی من
    چون نکو کاران ببراو زین چمن
    من شهادت می دهم روز معاد
    صالحی بوده نموده او جهاد
    پادشه مبهوت ماند در جای خود
    گفت چه می گویی تو زن از مرد خود
    مردمان گفتند که او بد کاره است
    دائم الخمر و بسی بیچاره است
    زن بگفتا مردم این پنداشته
    مرد من برعکس آن را داشته
    او شبانگه می خرید سطلی شراب
    دور میریخت تا نگردد کس خراب
    بعد آن می گفت خداوندا سپاس
    شاکرم مردم نگشتند آس وپاس
    کم شد امشب اندکی فسق وفجور
    تا نگردند مردمان مست و خمور
    روز پولی می رساند معروفه را
    تا نگردد موجب فعل گنا
    می نمودم شوهرم را من عتاب
    مردمان اندیشه می سازند خطاب
    گر بمیری جسم تو ماند بجا
    مرده ات بی غسل بماند هر کجا
    گفت: مخورغم همسرشیرین زبان
    دفن سازدجسم من را شهریار شهرمان
    پادشه بشنید و گریان شد بجا
    گفت:درست فرموده آن مردخدا
    من همان سلطانم وسازم به پا
    مجلسی با عابد و سوز و نوا
    کرد روحانی نمازش را بپا
    صبح نمودند دفن جسم پاک را
    مردمان چون مطلع گشتندخبر
    احترامی بس نکو کردند نظر
    درب هر میخانه را بستند بجا
    تا شود احیا محیط شهرها
    بار الهی دورگردان بدگمانی را زما
    جای آن را خوش گمانی کن بنا
    شاعر: خداداد آدینه

  9. من کیم اینجا کجا
    درخیابان لحظه ای من با شتاب
    سوی منزل بودم اندر فکرخواب
    ناگهان مردی جلو آمد کمی
    کرد تبسم گوش لب برمن دمی
    گفت سلام آقا چه نیکو منظری
    وه چه سیمایی عجب تاج سری
    گر کنی لطفی به من دراین میان
    من دعایت می کنم از صدق جان
    گفتمش حالاچه حاجت هست ترا
    گربدانم مشکلت سازم روا
    کردتملق آه و افسوس ونوا
    مادری دارم دراین سالمند سرا
    من خجالت می کشم از روی او
    همسرم بنموده توهینش عمو
    کن محبت این امانت را ببر
    این ثواب بر تو نمی گردد صغر
    من پذیرفتم گرفتم بسته را
    رفتم وپی جو شدم آن پیر را
    پیر روی صندلیش چشم براه
    گفت: حسن جان آمدی رفتی کجا
    گفتمش مادر، امانت مال توست
    حال و احوالت بگو حالت نکوست
    گفت دو باره آمدی فرزند من
    ای حسن جان عمر من شیرین من
    چون دوباره کرد تکرار این سخن
    سرتکان دادم بلی هستم حسن
    پیر زن گفتا مرا تنها مزار
    این سرا سخت مرا اینجا نزار
    سرتکان دادم بچشم ای مادرم
    گفت بیا فرزند بیا اندر برم
    کرد فریاد آی پرستارم بیا
    آمده فرزند نیکویم بیا
    چند پرستار با صدا ی داد او
    آمدند و ایستادند رو برو
    آن یکی گفتا کجا بودی کجا
    چون تو فرزندی ندیدم بی وفا
    تادهان را باز کردم لحظه ای
    داد دستم چند وزیت بسته ای
    روز اول آمدی رفتی کجا؟
    چار ماهی تو بدهکاری به ما
    با تعجب من شدم حیران بجا
    هرچه گفتم اشتباه شد اشتبا
    هیچکسی باورنکرد حرف مرا
    پول چار ماه را بدادم بی صدا
    نزد خود گفتم صبوری کن حبیب
    مادری خشنود گردید عنقریب
    رفتم از آن پیر زن گردم جدا
    گفت که رفتی تو نما لطفی بما
    چون برفتی زین سرا ای آشنا
    ده خبر فرزند دلبند مرا
    هر کجا باشد بده اورا نوا
    تسویه گردید کنون برگرد بیا
    من از آن پس مانده ام دراین سرا
    کس نداند من کی ام اینجا کجا
    شاعر : خداداد آدینه

  10. خداداد آدینه:

    آغاز
    سفرهای طولانی روزگار به انسان دهد عزت و اعتبار
    همانکس که امروز درارتفاست بدان رنج دیروز را در قفاست
    خداداد آدینه

  11. عجب روزگاریست
    کرونا آمد و رفتم به خانه خوش آمد بس شنیدم از زنانه
    زنم گفت نیک روزیست عاشقانه بسی سخت است دوری درزمانه
    چقدر خوشحال گشتم زین سخنها به زن گفتم نما دوری زغمها
    ازامروز شاد باش ومست و منگول که من هستم کنارت شاد شنگول
    خلاصه چند روزی پادشاهی نصیبم گشت در خانه خدایی
    ولی یکهفته بعد دنیا عوض شد درون خانه زن کل زیروروشد
    شروع کرد اعتراض ودادوبیداد چرا بیکار هستی مرد شیاد
    نمی خواهی کنی کاری بدوران فراهم آوری یک لقمه ای نان
    چرا در خانه ماندی تنبل وزار برو کاری بکن در شهر و بازار
    خلاصه روزگارشد تیره و تار بهشتم یک شبه شدشعله ی نار
    چنین شد روز بعد رفتم خیابان سکوت شهرو کوچه چون بیابان
    نه انسانی نه ماشینی نه حیوان مثال شهر ارواح بود تهران
    هوا پاکیزه با خورشید تابان نبود آلودگی در کل کیهان
    تو گویی من فقط بودم بدنیا خودم ترسیدم ازاین وضع و اوضا
    تعجب شد با وحشت سرا پا پس انسانها کجا هستند حالا
    بیاد آمد کرونا گشته باعث هر آنچه اتفاقات است حادث
    بخود گفتم روم تا چند خیابان کنم کاری که پول سازد فراروان
    شود شاداب همسر زین میانه بسی رفتم به این فکر شادمانه
    بفکر پول و ثروت بودم و دل بدیدم شب شده و گشته ام ول
    نه جایی بازبود، نه آشنایی نه ثروتمند دیدم نه گدایی
    همه از ترس مرگ رفتن خانه کرونا بشکند در این زمانه
    نخوردم صبح تا شب نان و آبی نبود هیچ کس دهد برمن جوابی
    بخود گفتم خدایا این کرونا نموده وحشت و ترس در دل ما
    نمی پرسد فقیری یا که پولدار جوانی یا که پیری یا که دلدار
    دگر ثروت ندارد اعتباری که با ثروت کنی تو شاهکاری
    بگیرد جان هرکس را به یک آن تنفس را ببرد از سر و جان
    به ناگه یک صدا آمد به گوشم توقف کرد کل عقل و هوشم
    بدیدم پاسبانی در مقابل بگفت اینجا چرایی مرد عاقل
    برو در خانه تا کووید نگیری بمان در خانه تا اینکه نمیری
    به او گفتم نه خانه نه خیابان نمی باشد برایم ایمن ای جان
    کنون من می روم درآن بیابان که در خلوت بسازم خانه ارزان
    پلیس گفت گربیایی درخیابان نمایم من ترا در حسر وزندان
    پلیس گوشم گرفت و بردبه خانه زنم گفتا چه کردی احمقانه
    نگفتم تو برو شری به پا کن بگفتم فکر آب و نان ما کن
    خلاصه قاطی ام دراین زمانه کنم نفرین به کووید زین میانه
    همه رادربدرکردی بدوران مرا بیچاره تر کردی و حیران
    نه راه پیش مانده نه ره پس شدم دراین زمانه خارو بیکس
    الهی ای کرونا دربدرشی بری و بر نگردی بی پدرشی
    خدایا دورکن تو این بلا را همه مردم فهمیدند قضـایا
    شاعر: خداداد آدینه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر