با توجه به كثرت و وفور استعمال ذهنيتها و ايجاد ايماژهاي تصنعي و تخيلي و گاه ماليخوليايي هاشور خورده كه دنياي مسخ شده كنوني را مجنونتر جلوه ميدهد؛ شعر امروز گاه بايد زاويه و خاستگاه خود را اندكي تغيير دهد تا ماهيت و ثمره آن از زيراكس گونگي و تكرار بيمارگونه فلهاي نجات يابد تا توان ايستايي در مقابل حركت و حوادث روزمره را داشته باشد.مخاطب امروز بعد از دست و پنجه يازيدن روزمره معاش و رخوت مفرط و جذب سرب، در سنگيني ترافيك و ازدحام، دوستتر داشته كه لم بدهد و از سر فراغ بال خستگي دركند. او در اين لحظه حوصله انديشيدن و حل معماي چند پهلو و ديدن فانتريك تكراري را ندارد و حتي يكي از فاكتورهاي موفقيت نسبي سريالهاي كم عمق و بازاري همين موضوع ميتواند باشد.
با اين تفاصيل، طنز در شعر امروز ميتواند جايگاه بسيار مناسبي داشته باشد. بخصوص كه حصول چينش واژههاي سخت و گرانيتي در بدنه سفينه شعر بر اصطكاك و فشارها چربش يافته تا به جهان پرتاب و مترصد فرصت شويم. چه، كوچكترين بينظمي، فاجعه و تنزل و سقوط خواهد بود.طنز ميتواند به نوعي جاي خالي ذهنيات محض را در شعر پر كرده و به شعر طراوت و استحكام خاصي بخشيده و مخاطب خود را سر كيف آورد، و به جهان و دردهاي عادي آن پوزخند زند و محيط شود و جوهر.در شعر امروز، شعور و انديشه و عينيت و طنز، سازهاي شگفت ايجاد خواهد كرد كه اولاً شاعران ديدگاه جديد بيابند و ثانياً ارتباط شعر با مخاطب را نماد و صميميت بيشتري فراگيرد.
شعر امروز قوام و توان بزرگي جهت رقابت و مانايي با هنرهاي ديجيتال و صنايع و تجارت مخنث را ميطلبد. ما هر روز با مولتي هنرهاي تهاجمي و گزنده سروكار داريم كه مانند ويروس و انگل با كالاهاي تجاري و توريسم و تبليغ و فرهنگ، مرزها را در مينوردند و قلبها را تسخير ميكنند. در اين راستا شعر بايد جايگاه خود را استحكام بخشد. همان كاري كه دنياي نقاشي در رنسانس عكاسي مجبور به ايجاد و ترويج و نجات خود كرد و باعث غناي بسيار عجيب نقاشي با اساتيد بنام و انقلاب جهاني آن شد.شعر امروز بايد خود را باشرايط وفق بدهد. شاعر امروز نيز ديدگاه جهانشمول سوژهها و واژههاي نهان و بسياري در اختيار دارد كه يافتن آن بسي ساده و آسانتر از قديم مينمايد.
البته، از دلايل بارز شكست نسبي شعر معاصر در عرصه جهاني، همانا نگرش بيشتر شاعر به آينده و گذشتههاست. ما در سطح جامعه عادت كردهايم كه حال را هميشه فداي گذشتههاي موهوم و دريغ و آيندهي افسون و افسوس و افسرده نماييم، بيآنكه بدانيم گذشته و آينده، شاعران و ظرفيتهاي خود را خواهد داشت و ما آب در هاون ميكوبيم.شاعر امروز گاه به نهيليسم و شانه خالي كردن از تعهد، به رخوت و تنپروري وغرور تكيه ميدهد، بيآنكه بداند شعر بايد هويت و راه خود را بپويد و تعهدات جوهري و ذاتي و وجودي خود را هر زمان بتواند ارائه دهد.
شعر امروز ميتواند پيش ما در اتوبوس بنشيند و يا در صف بانك و نان دم بگيرد و عرق بريزد و جوك بگويد و زندگياش را ادامه دهد.شعر امروز نميتواند خود را مقيد به تعاريف و منيتها مختص كند تا زير راديكالها، هاج و واج وانماند. التزام شعر امروز، انديشه و جوهر وجودي و تكثرگرايي و استحكام آن است، نه خدمتگزاري و تسليم و رضامندي قشري خاص.سوژههاي فراوان فرا راهمان موج ميزنند و ما هنوز به گذشتههاي موهوم ميباليم و ميشكنيم و آينده چون بختك به ذهنمان افتاده بي آنكه قيل و قال اكنون را دريابيم. مثلاً تغييرات بنيادين آب و هوا و اكوسيستم و نابودي محيط زيست كه طبيعت هميشه خاستگاه بكري براي پرواز شعر بوده و شعر امروزه مكلف است هواي آن را داشته باشد. و براي احمقانه نابود كردن جنگلها و مراتع و رودها به مخاطب عجول و بيتفاوت خود تلنگر بزند و او را از خواب غفلت بيدار كند.
ديگر وقت است شعر اندكي چاله و چولههاي محيط اطراف را كنكاش كند و خود را از آوارگي و سرگرداني در ذهنيت عليل به فرزانگي رساند. ما كارهاي واجب زيادي داريم و نميتوان هميشه در بعد فانتزيك ماند.شعر امروز، كيت و حافظه فشردهاي است كه ذات ما را به مدار مولكولها و اجرام گره ميزند تا موجبات تكوين و حادثه و اتفاق شايسته و بايستهاي را فراهم آوريم. شاعر امروز هر ثانيه و زمان در حال تغيير و حركت است. او براي آنكه از روند جامعه جا نماند، بايد پويايي بيشتري به خرج دهد. به روند و فعل خود اكتفا نكرده و مغرور نباشد، كه كفايت هنر موجبات پايان هنرمند است.
طنز هر از گاهي كه به شعر ميآميزد، حال و هواي مطبوع ايجاد ميكند. حتي طنز در اشعار حماسي فردوسي، روند خودمانيتري به ايماژها ميبخشد. و يا مولوي، لبخندي ناگزير بر گوشه چهره گان عبوس و سرسختمان ايجاد ميكند. اما آنچه موجبات شور بختي است، اين است كه ادبيات ما نيز بسان موسيقي ما گاه بسيار غمگين و گرفته است كه البته وارد شدن به اين مبحث، مثنوي هزار من ميطلبد.همانطور كه عبيد زاكاني حق بسيار مسلمي برادبيات كلاسيك ما دارد، طنز معاصر با ايرج و عشقي و اشرفالدين گيلاني نمود و خاستگاهي خاص يافت كه البته تاريخ به گوشه هاي تاريك آنان امتياز منفي داد و جنبه هنري، بخشي از سرودهها را بسيار نازل و در حد فكاهي و ناسزا دانست.پس از آن، شاعران بزرگوار فهميدند كه با شعر و قضاوت تاريخ نميتوان از در شوخي درآمد.
و طنز آرام به شيوه نيمايي و سپيد وارد عرصه پهناور شعر شد و شاعران طنزپرداز به ارج و قرب خاصي در ميان مخاطبين مختص دست يازيدند.طنز به مفهوم مطلق كه از آن به عنوان طنز سياه و تلخ نيز ياد ميشود، در شعر معاصر سابقه داشته؛ شاعران چون نيما، شاملو، شاهرودي، فروغ فرخزاد، بيژن جلالي، عمران صلاحي و كيومرث منشيزاده و… در دهه هفتاد با توجه به چينش مهندسي كلمات و جابجايي واژهها و استفاده از كژتابيها و ضربالمثلها نوعي طنز در زير مجموعه بازيهاي زباني خلق شد. طنز بينالمتني با اصطلاحات كوچه بازاري كه باعث طربناكي و نشاط ايدههاي مكانيكي گرديد.بعد از دهه هفتاد يكي از مؤلفه هاي قابل توجه شعري، طنز بود كه رگههايي از آن را در كالبد مجموعهها ميتوان يافت. البته در همين مقال نيز ميتوان به ارزشهاي طنز ژورناليستي كه با تاريخ مصرف مناسب و به روز در مجلات بارور ميشد، اشاره كرد.
شاعران گروه توفيق و گل آقا و مجالس شب شعر طنز <در حلقه رندان> و <شكرخند> و… به هرحال طنز چه آشكار و چه نهان، ميتواند جريان و خون و نبوغ تازهاي در كالبد شعر ايجاد كرده تا مخاطب به شوق آيد و خستگي از تن بزدايد. البته، شاعران جدي گاه ميتوانند با چيدمان دقيق و انديشمند و جذاب به رگههايي خودجوش و بسيار مطبوع از طنزي خالص دست يابند كه چون دري گرانمايه در دل شب تلالؤ خواهد داشت. گاهي طنز بيمه بدنه شعر خواهد بود، و مخاطب شعر را به خاطر طنزش به حافظه ميسپارد. هرچند ديگر به حافظه سپردن شعر، يك تعريف قرون وسطايي و نامربوط جلوه ميدهد. و شعر امروز التزامي به طوطي حافظ ندارد. به هر تقدير، با توجه به بحران روز افزون شعر مخنث، به خدمت درآوردن طنز براي تعالي شعر و شاعر اتفاقي شايسته و ملزوم به نظر ميرسد.
شهرام پور رستم
روزنامه ابتکار – نسخه شماره 5981 – 1393/07/17 – پنجشنبه 17 مهرماه 1393