کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
- از “آگاهی”، می ترسم!
- “ماه”واره بود، بسویش پارازیت فرستادم!
- به”یادِ”من”ماند”، به”خاطرِ”دیگری”رفت”!
- تا جوّگیر می شوم، لایۀ اوزون ترمیم می کنم!
- وقتی”خود”ام را گم می کنم، بی”خود”می شوم!
- برای خواباندن چک به حساب ام، در بانک لالایی خواندم!
- تا تور دروازه لرزید، داور بخاری آورد!
- چون نتوانست از من چشم”بردارد”، گوش ام را بُرید!
- تا دل ام را “بُرد”، خودم را”باخت”ام!
- برای هندوانۀ “شیرین”، غش می کرد فرهاد!
- “عرق”سوز شده بود، از گرانی بنزین!
- مرض”شیرین”داشت، فرهاد!
- “چه گوارا”ست، چایِ پس از سیگار برگ!
- تا داغ می کنم، “پروانه”دُور ام می چرخد!
- با یک نیش”ترمز”، “گاز”اش را گرفت!
- یورش خودسرانه به پسته های”خندان”، مهماندار نوروزی را “گریان” کرد!
- برای شب عید آدم، حوّا دلمه کرد، برک مُوی را که ستر عورت کرده بود!
- عاشق آن مهمان نوروزی هستم که خبرش پیش از سال تحویل برسد!
- بابا آب می داد تا وقتی با یارانه ها ایزوگام اش کردند!
- دو امتیاز گرفتم، با “خاک” کردن یادت!
- سخنران برای شنوندگان، یک دهان خفه شد!
- گاهی آنقدر”محو”ات می شوم که فراموش می کنم در خیال ام هستی!