آخــرِ خــردادِ سالِ شصت و هفت
صــبح جــمعه مــادرم از حـال رفت
بُرد او را بــهــرِ زائـیـــدن پـــدر
مـن بــه دنــیــا آمــدم بی درد سر
در دبستان کــارِ مـن تحصیل بود
یا صـف نــانــوائــی و زنــبیــل بود
وقتی از سـنِّ دبــــستان رد شدم
با فضای عــلم و دانـــــش بـد شدم
بس کـه مـی کردم کلاسم را دودَر
ناظمــم مـی گفت: گم شو کرّه خر !
در دبیرستــان کـمـــی آدم شدم
البتـــه یـکـــباره نـه، کم کم شدم
تازه فهمیدم بـلوغ و جوش چیست
معنــی بوس و شب و آغوش چیست
می شــکستــم تـخمه در زیرِ چنار
بود سبـکِ مــوی مـــن فرقِ کنار !!
یــاد دارم اول هـشـــــتاد و ســه
شعـــرکی گــفـتـم ز وصف مدرسه
گـرچه شعــرم انــدکی معیوب بود
از بــرای کــار اول خــــوب بـــود
در فــنون شــعر چـون ماهر شدم !
ناگهــان دیــدم شــبـی شاعر شدم
مــی ســرودم شـعــرهای ارزشــی
اجتماعــی، گــاه حـتـّـی ورزشی !
بـعــد آن هــم نـوبــت کنکور شد
مـدتــی الـــواتـــی از من دور شد
سر فــرو بـردم بــه تـحـصیـل ادب
درس می خواندم حسابی روز و شب
مهــرماه سـیـــصد و هشتاد و شش
بعد کـلـّـی جــنگ و ایضاً کشمکش
وارد آمــوزش عــالــی شـــــــدم
آشنا با خانــه ی خـالــــی شدم !!!
هــمچنــان درگــیر تحصیلم شدید
مــی سـرایم شـعر جــز شعر سپید
گشته تنهائــی و غــم تمثیــل مـن
هست « خوشحالی » فقط فامیل من.
بله این مختصر شرح حال من بود. من امیرحسین خوش حال هستم با نام مستعار « کولی ». در مشهد متولد شده ام. از سال ۱۳۸۷ کار طنز را به صورت جدی! آغاز کردم با « ماهنامه ی طنز و کاریکاتور بچه مشد » که این همکاری کماکان ادامه دارد و در حال حاضر دبیر بخش شعر این مجله هم هستم. با نشریات و روزنامه های دیگری نیز همکاری داشته ام و دارم.
کتاب اولم « البدیعُ الجدید!، فی الهزاران اشعارِ المُفید » بود که طنز بود و کتاب بعدی ام « مرگ را حس می کنم این روزها » بود که مجموعه ی غزل بود و کتاب بعدی ام « مات رخت شدم » بود که مثنوی عاشقانه ست.
وبلاگ : koyli.mihanblog.com
۳ دیدگاه
مهسا:
عاااااااااالیییییی بووووود مررررررسییییییییییی
Paria:
آقای خوشحال شما و آقای هاشمی بدون شک افتخار جامعه ی ادبی و ریاضی ایران هستید.
Haniyeh:
شاگرد شما بودن افتخار منه واقعا فوق العاده این استاد