دو روزه پدر یتیمای کوفه به بچه هاش سر نزده…دو روزه که مولا توان بلند شدن از بستر رو نداره…امشب وقتی طبیب سری از روی ناامیدی وتاسف تکان داد دیگه هم فهمیدن باید از بهبودی آقا قطع امید کنند.. یتیمای کوفه کاسه شیر بر دست و شیعیان مولا پشت در خانه علی (ع) نگران مشغول دعا و مناجاتند..امشب همه فرزندان و یاران خاص کنار بستر مولا جمعند…امشب حال زینب کبری از همه بدتره… آقا خودش میدونه شب آخر زندگیشه.. برا همین هم صحبتهاش نصیحت وار و وصیت گونه ست.. و این بیشتر به قلب زینب نیشتر میزنه..امشب مولا در بستر مرگ خاطرات خوبش رو با زهرا و پیغمبر مرور میکنه.. امشب علی (ع) خوشحاله..چون فردا به خدای خودش می پیونده…امشب شب آخر مولاست و فردا به رستگاری واقعی میرسه..
با عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امیرالمومنین علی (ع) سروده ی زیر تقدیم می گردد:
امشب شب آخرین مولاست
در کوفه به پا فغان وغوغاست
امشب به کنار بستر او
زینب نگران و دیده دریاست
پشت در خانه اش به کوچه
دستان دعای رو به بالاست
اطفال یتیم کاسه بر دست
شیر است به کاسه ها مهیاست
نعمان بکند نگاه بر زخم
او غرق فسوس بهر آقاست
امشب به سفارشات حیدر
عباس بسان پور زهراست
ای کاش سحر نگردد امشب
فردا که رسد عزای بر پاست
امشب شب آخرین مولاست
مولا به امید صبح فرداست
فردا برسد به آرزویش
مشتاق رسیدن به طاهاست
وصایای امیرالمومنین به امام حسن علیهماالسلام
فُجَیع عقیلی گوید: حسن بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام فرمود: چون هنگام وفات پدرم رسید شروع به وصیت نمود، فرمود: اینها مطالبی است که علی بن ابی طالب برادر محمد رسول خدا و پسرعمو و وصی و همدم و همراه او بدان، وصیت و سفارش نموده است. و آغاز وصیتم این است که گواهی میدهم معبودی جز الله نیست، و محمد فرستاده خدا و برگزیده اوست، خداوند او را با علم خود اختیار کرد، و او را برای اختیار و انتخاب خود برگزید و (گواهی میدهم) که خداوند مردگان را از قبرها برانگیزاند، و از مردم در مورد اعمالشان بازخواست میکند، و او به آنچه در سینهها نهان است داناست.
ای حسن تو را – که وصی بودن تو به تنهایی کافی است – سفارش میکنم بدان چه رسول خدا به من سفارش فرمود:
۱- پسر جان، چون زمانش (تحقق وصیت) فرا رسد در خانه بنشین، و بر خطاهایت گریه کن،( گریه و استغفار و توبه امامان معصوم علیهمالسلام به منظور وجود گناه در آن بزرگواران نیست. بلکه فلسفه دیگری دارد که مجال ذکرش نیست.) و نباید که دنیا بزرگترین همّ و فکر تو باشد.
۲- پسر جانم تو را به گزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زکات به اهلش در هنگام حلول وقتش، خاموشی در برابر امور تردیدآمیز و اشتباه برانگیز، و میانهروی در عمل، و رعایت عدالت در خشنودی و خشم، و خوشرفتاری با همسایگان، و مهماننوازی، و مهربانی به تهیدستان و رنجدیدگان بیبضاعت، و حفظ پیوند با فامیل، و دوستی و همنشینی با فقرا و مساکین، و فروتنی که از برترین عبادات است، و کوتاه داشتن آرزو، و یادآوری مرگ، زهد و بیرغبتی به دنیا، سفارش میکنم که همانا تو در گرو مرگ، و هدف بلا، و مغلوب مرض و بیماری هستی.
۳- تو را به ترس از خدا در نهان و آشکار سفارش میکنم،
۴- و از شتاب در گفتار و کردار نهی مینمایم،
۵- و چون کار آخرتی پیش آمد در انجام آن بشتاب،
۶- و چون کار دنیایی پیش آمد شتاب نورز و خوب فکر کن تا به رشد و خیر خودت در آن کار برسی.
۷- و از جاهایی که بودن تو در آن موجب متهم شدن توست و نیز از مجلسی که بدان گمان بد میرود بپرهیز که همنشین ناباب همنشین خود را دگرگون سازد.
۸- پسرجانم برای خدا کار کن،
۹- و از سخن ناروا دوری گزین،
۱۰- و به کارهای پسندیده امر کن،
۱۱- و از زشتیها نهی نما،
۱۲- و با برادران دینی در راه خدا برادری کن،
۱۳- و نکوکار را به خاطر نیکوکاریش دوست بدار،
۱۴- و با فاسق به جهت حفظ دین خود مدارا بنما، و او را در دل دشمن دار، و در اعمال خود از وی فاصله بگیر تا مثل او نباشی،
۱۵- از نشستن در سر کوی و برزن بپرهیز،
۱۶- و بحث و جدل را با کسی که عقل و دانشی ندارد رها ساز.
۱۷- پسرجانم در زندگانی و نیز در عبادت خود راه اعتدال و میانه روی را پیش گیر،
۱۸- و در عبادت به کاری که مداوم و مورد توان توست بپرداز،
۱۹- و پیوسته خاموش باش تا سالم بمانی، و کردار نیکی برای خودت پیش فرست تا غنیمت بری،
۲۰- و نیکی را یاد گیر تا آگاهی یابی،
۲۱- و در هر حال یاد خدا باش،
۲۲- با خردسالان خانوادهات مهربان باش،
۲۳- و بزرگسالانش را احترام بگذار،
۲۴- و طعامی را مخور تا این که پیش از خوردن چیزی از آن را صدقه دهی.
۲۵- پیوسته به روزهداری بپرداز که آن زکات بدن و سپر روزهدار (از آتش دوزخ) است،
۲۶- و با نفس خود جهاد کن،
۲۷- و از همنشین خود در حذر باش،
۲۸- و از دشمنت دوری گزین،
۲۹- و بر تو باد به مجالسی که در آنها یاد خدا میشود، و فراوان دعا کن.
۳۰- پسرجانم راستی که چیزی از خیرخواهی و نصیحت را از تو فرو گذار ننمودم، و اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده است. تو را به برادرت محمد (ابن حنفیه) سفارش به خیر میکنم که او برادر و فرزند پدر تو است، و از میزان دوستی من نسبت به او، با خبری.
۳۱- و اما برادرت حسین که او فرزند مادر توست (و نیازی به سفارش ندارد)، و بیش از این در این باره سفارش نمیکنم، خداوند کفیل من بر شماست، و از او میخواهم که شما را به صلاح آورد، و شر جفاکاران سرکش را از شما باز دارد، و صبر را پیشه سازید تا خداوند خودش زمام امر را به دست گیرد (حکومت را به دست اهلش بسپارد) و هیچ حرکت و نیرویی نیست جز به خدای برتر و بزرگ).(۰)
نحوه برخورد علی علیه السلام با قاتلش
به اسیر کن مدارا
بعد از ساعتی که از ضربت خوردن علی علیه السلام میگذشت، حضرت امیرالمومنین علیه السلام چشم گشود میگفت: ای ملائکه پروردگار من! رفق و مدارا کنید با من. پس حضرت امام حسن علیهالسلام فرمود: این دشمن خدا و رسول و دشمن تو ابن ملجم است، حق تعالی تو را بر او قدرت داده است و نزد تو حاضر کردهاند او را. چون حضرت را نظر بر آن ملعون افتاد. به صدای ضعیفی گفت: ای بدبخت بر امر عظیمی اقدام نمودی، آیا بد امامی بودم من برای تو که این چنین مرا جزا دادی؟ آیا مهربان نبودم بر تو؟ آیا تو را بر دیگران اختیار نکردم؟ آیا به تو نیکی نکردم و عطای تو را بیشتر از دیگران ندادم؟ آیا نمیگفتند مردم که تو را به قتل رسانم و من به تو آسیبی نرسانیدم و در عطای تو افزودم با آن که میدانستم که تو مرا خواهی کشت، لیکن میخواستم حجت خدای تعالی بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد، خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی، پس گمراهی بر تو غالب شد مرا کشتی، ای بدبختترین بدبختان.
پس آن معلون گریست و گفت: یا امیرالمومنین آیا تو میتوانی کسی را که بر در جهنم است نجات دهی؟ پس امیرالمومنین برای آن ملعون به امام حسن علیه السلام سفارش کرد فرمود: او را طعام و آب بده و دست و پای او را در زنجیر مکن، و با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم او را به یک ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که دست و پا و گوش و سایر اعضای او را نبری، که حضرت رسول اکرم فرمود که: زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد، و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آن که او را عفو کنم زیرا که ما اهلبیت کرم و عفو و رحمتیم. (۱)
قصاصی همانند قصاص قاتل پیامبر
در نقل دیگر آمده آن سه نفر (ابن ملجم، شبیب و وردان) در مقابل آن دری که علی علیه السلام از آن جا برای نماز میرفت در کمین نشستند، وقتی که امام به آن جا آمد، این سه نفر حمله کردند، شمشیر شبیب به طاق مسجد خورد، ولی شمشیر ابن ملجم بر فرق همایون آن حضرت اصابت کرد، این سه نفر فرار کردند، شبیب به خانه خود رفت، پسرعموی او دید او پارچه حریری را که به سینهاش دوخته بود در میآورد (۲) از او پرسید: این چیست؟ گویا تو علی را کشتی.
شبیب میخواست بگوید: نه، از روی شتاب زدگی گفت: آری، همان دم پسرعمویش با شمشیر به او حمله کرد و او را کشت. ابن ملجم از سوی دیگر گریخت، شخصی به نام ابوذر که از قبیله همدان بود او را دنبال کرد و چادر شبی که در دست داشت به روی او انداخت و او را به زمین کوبید و شمشیرش را گرفت، و او را نزد امیرمومنان آورد. وردان تروریست سوم، گریخت و ناپدید گردید. بعد معلوم شد که کشته شده است.
امیرمومنان در مورد ابن ملجم فرمود: اگر من از این ضربت از دنیا رفتم، او را به عنوان قصاص بکشید، و اگر جان سالمی به در بروم، آنگاه رای خودم را خواهم گفت، و به نقل دیگر فرمود: «اگر از دنیا رفتم با او همانند قاتل پیامبران (که قصاصشان کشتن است) رفتار کنید.»
ابن ملجم گفت: والله لقد ابتعته بالف و سمّمته بالف فان خاننی فابعده الله؛ «سوگند به خدا این شمشیر را به هزار درهم خریدهام و با هزار درهم زهر، آن را مسموم نمودهام، اگر آن شمشیر به من خیانت کند نفرین بر او باد.» (۳)
سفارشهای علی علیه السلام درباره قاتلش
در قرب الاسناد به سند معتبر از حضرت امام محمدباقر علیه السلام روایت کرده است که حضرت امیرالمومنین در شبی که شربت شهادت چشید، از خانه به مسجد آمد و مردم را برای نماز صبح بیدار میکرد، ناگاه ابن ملجم ضربتی به سرش زد که به زانو درافتاد، پس آن ملعون را گرفت و نگاه داشت تا مردم رسیدند و آن ملعون را گرفتند و حضرت را به خانه آوردند، پس حضرت علی، حسن و حسین (علیهم السلام) را گفت که: اسیر را حبس کنید و او را طعام و آب بدهید و او را نیکو رعایت کنید، اگر من زنده بمانم در صورتی که بخواهم قصاص میکنم و اگر بخواهم عفو خواهم کرد، و اگر از دنیا بروم اختیار با شماست، و اگر عزم کشتن او نمایید بیش از یک ضربه به او نزنید، و گوشی و بینی و اعضای او را مبرید. (۴)
قصاص عادلانه
چون ابن ملجم را حضور اقدس علی علیه السلام آوردند نگاهی به او کرده فرمود: النفس بالنفس یعنی اگر من از دنیا رحلت کردم او را بکشید چنان چه مرا کشته و اگر زنده ماندم خودم درباره او فکری خواهم کرد.
پسر مرادی گفت: چه خیال میکنی این شمشیر را به هزار درهم خریده و با هزار درهم زهرآلود کردهام، اگر کارگر نیاید خدا او را دور گرداند و از بها بیندازد.
ام کلثوم که از قتل پدربزرگوارش اطلاع یافت به پسر مرادی گفت: ای دشمن خدا، امیرالمومنین را کشتی.
گفت: نه بلکه پدر تو را کشتم.
فرمود: ای دشمن خدا آرزومندم پدرم آسیبی نبیند.
آن بیحیا پاسخ داد: پس چنان میبینم که گریه به حال من میکنی؟ به خدا سوگند چنان ضربتی بر او زدهام که اگر میان اهل زمین پخش کنند همه را هلاک میسازد.
او را از برابر امیرالمومنین بیرون بردند مردم مانند درندگان، گوشتهای بدن او را با دندانهای خود میکندند و میگفتند: ای دشمن خدا چه کردی، امت محمد را به خاک هلاکت نشاندی و بهترین مردم را از پای درآوردی و او همه این سخنان و ناراحتیها را میدید و میشنید و سخنی نمیگفت با این حال وی را به زندان بردند.
مردم پس از دستگیری وی حضور علی علیه السلام رسیده عرض کردند: هرچه اراده درباره او داری به ما امر کن که او امت پیغمبر را هلاک کرد و ملت اسلام را رو سیاه ساخت.
علی علیه السلام فرمود: اگر زنده ماندم خودم میدانم با او چگونه معامله کنم و اگر درگذشتم با قاتل من چنان کنید که با کشنده پیغمبران مینمودند یعنی او را بکشید سپس بدن او را بسوزانید. (۵)
مروت بر قاتل
امیرالمومنین به جانب آن ملعون (ابن ملجم لعنه الله) نگریست و به صدای ضعیفی فرمود: یابن ملجم امری بزرگ آوردی و مرتکب کار عظیم گشتی آیا من از بهر تو بد امامی بودم؟ که مرا چنین جزا دادی آیا من تو را مورد مرحمت قرار ندادم؟ و از دیگران برنگزیدم؟ آیا به تو احسان نکردم؟ و عطای تو را افزون نکردم؟ با آن که میدانستم که تو مرا خواهی کشت.
لکن خواستم حجت بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد و نیز خواستم که از این عقیدهات برگردی و شاید از طریق ضلالت و گمراهی روی بتابی پس شقاوت بر تو غالب شد تا مرا بکشتی ای شقیترین اشقیاء.
ابن ملجم در این وقت بگریست و گفت: آیا تو میتوانی کسی را که در جهنم است و خاص آتش است را نجات دهی.
آنگاه حضرت سفارش او را به امام حسن علیه السلام کرد و فرمود: ای پسر به اسیر خود مدارا کن و طریق شفقت و رحمت پیشدار آیا نمیبینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش میکند و دلش چگونه مضطرب میباشد.
امام حسن علیه السلام عرض کرد: ابن ملعون تو را کشته است و دلها را به درد آورده است، امر میکنی که با او مدارا کنیم.
فرمود: ای فرزند، ما اهلبیت رحمت و مغفرتیم پس به او از آنچه خود میخوری بخوران و از آنچه خود میآشامی به او بیاشام، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و او را مثله مکن یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضا او را قطع مکن که من از جد تو رسول خدا شنیدم که فرمود: مثله مکنید اگر چه سگ گزنده باشد و اگر زنده ماندم، من خودم داناترم که با او چه کار کنم و من اولی میباشم به عفو کردن چه ما اهلبیتی میباشیم که با گناهکار در حق ما، جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم. (۶)
ترحم بر قاتل خود
نقل شده است که امام حسن علیه السلام ظرف شیری نزدیک آورد و به پدر شیر داد، آن حضرت کمی از آن را خورد، و فرمود: بقیه آن را برای اسیرتان (ابن ملجم) ببرید، و به امام حسن علیه السلام فرمود: به آن حقی که برگردن تو دارم، در لباس و غذا، آن چه میپوشید و میخورید به ابن ملجم نیز بپوشانید و بخورانید. (۷)
پینوشتها:
۰- امالی شیخ مفید، ص ۲۴۷- ۲۴۳٫
۱- تاریخ ۱۴ معصوم، ص ۳۴۶- ۳۴۰٫
۲- این پارچه حریر را قطام به سینه او بسته بود.
۳- اعلام الوری، ص ۲۰۲- ۲۰۱/ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۳۹٫
۴- تاریخ ۱۴ معصوم، ص ۳۲۵٫
۵- الارشاد، ص ۲۶ – ۲۳٫
۶- منتهی الامال، ج ۱، ص ۱۸۷٫
۷- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۸۹٫
منبع:
سوگنامه امام علی علیه السلام، عباس عزیزی- تبیان