menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

حسین پورقلی

گفتگو با نفر اول مسابقه طنز قند پهلو نوروز ۹۵

حسین پورقلی از نیشابور (نفر اول سری ششم مسابقه ی طنز قند پهلوی نوروز ۹۵) :

چگونه در قندپهلو اول شدم!

هنوز هیچی نشده، اجازه بدهید کمی به عقب باز گردم. درست هشتم مرداد هزار و سیصد و هفتاد و یک بود که حادثه در روستای یام شهرستان فاروج خراسان شمالی اتفاق افتاد؛ یعنی من چشم به جهان گشودم. اما خب اتفاق خاصی نیفتاد. در ادامه نیز همینطور اتفاق خاصی نیفتاد تا دوره دبیرستان که من علاقه مند شدم به ادبیات و باز هم البته اتفاقی نیفتاد تا این که در دانشگاه نیشابور قبول شدم و شدم ادبیاتچی. ساکم را برداشتم و یا علی گفتم و رفتم.
در دانشگاه با آشنایی با دوست شاعری فهمیدم که هنوز هم شعر می گویند و من نیز فیل یاد هندوستان کرده را به انجمن شعرها بردم. در ابتدا کمی رد شد و باز اتفاق خاصی نیفتاد. البته در چند جشنواره استانی کشوری هم مقام آوردم.
ترم های آخر دانشگاه، مشکلات زندگی هشدار دادند که به قول پدر فکر نان کن که خربزه آب است؛ و من رفتم و در کنار درس در چایخانه ای سنتی واقع در آرامگاه خیام (ارایه دهنده بهترین چای جهان البته نبات پهلو!) به منصب با شکوه شاگرد کافه چی بودن دست پیدا کردم. و باز هم البته اتفاق خاصی نیفتاد. به لطف خیام بزرگ، افراد معروف فراوانی (ورزشکار، بازیگر و…) به آنجا می آمدند؛ اما من حقیقتاً چندان علاقه ای به مصاحبت و عکس گرفتن با آنها نداشتم؛ تا اینکه اتفاق خاص اول افتاد و جناب رفیع مجری برنامه محبوبم قند پهلو را در محوطه سرسبز آرامگاه خیام دیدم.
به گمانم پانزدهم فروردین بود و ایشان در مسیر برگشتن از زادگاهشان تربت حیدریه به محل کارشان تهران، سری به آرامگاه خیام زده بودند.
اول (درست مثل بار قبل که در تهران، در خانه شاعران ایشان را دیده بودم و خجالت کشیده بودم بروم جلو خودم را معرفی کنم!) خجالتم مجدداً گل کرد و باعث شد نروم جلو عرض ارادت کنم. اما شوق و ذوق زیاد، عنان از کف خجالت ربود و رفتم و ایشان را دعوت کردم به یک چایی نبات پهلو و چند رباعی دبش. ایشان هم (دمشان گرم)، با روی باز قبول کردند و یک ساعتی را افتخار مصاحبت دادند و در این بین جرقه های حضور من در قندپهلو نیز زده شد؛ هر چند برای من غیرقابل باور بود. گفتند که اسم تو را برای دوره بعدی قندپهلو در کف دستم یادداشت می کنم. فقط دعا کن دست از دنیا نشویم!
خلاصه که ایشان رفتند و باز گویا بنا بود اتفاق خاصی نیفتد و من تقریباً این داستان را فراموش کرده بودم تا اینکه نزدیک عید سال ۹۵ مصداق بارز “الکریم اذا وعد وفی” اتفاق افتاد و جناب رفیع با بنده تلگرامیدند(!) و گفتندکه امسال یکی از شرکت کننده های قند پهلو هستی. من هم استرس داشتم و هم خوشحال بودم.
با خودم گفتم خب می روم در برنامه شرکت می کنم و در همان مرحله مقدماتی حذف می شوم و چیزی از ارزش های وجودی من هم کم نمی شود و به سلامت باز می گردم نیشابور و کنار خیام. خلاصه، ضبط فشرده برنامه ادبی طنز قندپهلوی نوروز نود و پنج در آخرین هفته اسفندماه ۹۴ شروع شد. مرحله مقدماتی که برگزار شد، با خود گفتم که خب این که به خیر گذشت. مرحله میانی که تمام شد، گفتم نه، مثل این که من هم انگار بلدم!
مرحله نیمه نهایی رسید و تمام شد و باز ماندم. دیگر اعتماد به نفسم چسبیده بود به سقف. و بالاخره مرحله نهایی و خیلی نهایی و خیلی خیلی نهایی هم از راه رسید و … من همچنان دیدم که هستم. دیگر آخرهای کار، خودم را گوهری می دانستم گران قیمت در بحر طنز!… خدا به خیر کرد که مرحله دیگری در کار نبود و سال داشت تمام می شد. چرا که ممکن بود مدعی شوم عبید ثانی ام و فلان و بهمان!

حسین پور قلی

بگذریم. یک دفعه دیدم قندپهلو تمام شد و من شدم اول! در عین ناباوری، کله قند طلایی را گرفتم و با خود به خراسان آوردم. عین یک فاتح!… و یک روز خیلی راحت و خودمانی، نشستم در کنار آرامگاه خیام و از خودم سؤالاتی پرسیدم و خودم هم بلافاصله به آنها پاسخ دادم (و به این طریق، در استفاده از خبرنگار هم صرفه جویی کردم!):
*حالا بعد از قند پهلو چه باید بکنی حسین جان؟
ــ خب برای قبولی برای آزمون ارشد آماده می شوم. سر کار می روم و از آنجا که کمی محبوب و معروف شده ام؛ گاه با ملت و متقاضیان عکس سلفی می گیرم.
*درخصوص این موفقیت شیرین، ازچه کسانی باید تشکر کنی؟
ــ تشکر می کنم از جناب خانواده ام بابت تحمل بنده؛ از دوستانم باز هم بابت تحمل بنده؛ و از شرکت کننده های قندپهلو که اجازه دادند اول بشوم. همچنین برای خالی نبودن عریضه، تشکر می کنم از دو داور برنامه جناب فیض و شکیبا؛ و البته تشکر ویژه از جناب رضا رفیع که استعداد‌یابی‌هایش به حق باعث افزایش پویایی فضای ادبیات طنز کشور شده و می شود و خواهد شد. تا کور شود هر آن که نتواند دید!
*تعریفت از طنز چیست حکیم پورقلی (با خودم هستم!)؟
ــ طنز، پرظرفیت ترین نوع کلام و بیان برای جذب مخاطب است؛ و این که مناسب ترین نوع هم هست برای انتقاد. چرا که حرف های جدی را می شود در قالب شوخی ریخت و تحویل داد(یعنی غالب کرد!). اما به نظر من، بدترین آفت در این زمینه هم فراگیر شدن نوعی از طنز است که فقط برای خندیدن باشد.
*طنازی در کتاب و نشریات، چه فرقی با تلویزیون دارد؟
ــ جلوی دوربین خیلی سخت تر است. مخصوصاً وقتی تا به حال جلوی دوربین نبوده باشی.
*قصد نداری اشعار طنزت را کتاب کنی؟
ــ چرا؛ در آینده ای نزدیک که خودم پولدار شوم یا حمایت کننده مالی پیدا کنم؛ دو مجموعه با نام های”انگار نه انگار “(رباعیات غالباً طنز) و یک مجموعه با نام “نیش دارو” (غزلیات غیر طنز) چاپ خواهم کرد.
*چرا اقشار مختلف مردم به قندپهلو علاقه دارند؟
ــ خب قند پهلو برنامه ای برای یک گروه خاص نیست؛ یعنی مجریان کار، حساب شده این برنامه فرهنگی ادبی را ساخته اند؛ طوری که علاوه بر گروه خاص شاعران و هنرمندان وطنزپردازان و … اقشار مختلف مردم نیز به دلیل جذابیت برنامه، آن را نگاه کنند. و یقین دارم که این برنامه روز به روز محبوب تر می شود. و این یعنی ورود شعر و طنز به کانون تمامی خانواده های ایرانی که به ادبیات فارسی علاقه دارند.
* خودمانیم؛ حالا که زد و اول شدی در قندپهلو؛ ممکن است مثل بعضی ها خودت را گم کنی؟
ــ فکر نکنم؛ چون وقتی خودت را یک بار گم کنی، پیدا کردنش دیگر سخت است. من معتقدم که کلاً اگر کسی به جایگاهی بیشتر از ظرفیتش رسیده باشد،خودش را گم می کند.
*در حال حاضر، تو معروف تری یا خیام؟
ــ قضاوتش سخت است؛ مخصوصاً این که هردویمان به رباعی معروف شده ایم. فکر کنم جناب خیام اندکی معروف تر باشند!
*فکر نمی کنی الان بهترین فرصت برای زن گرفتن است؟
ــ والا گزینه خوبی است؛ اما زن دادن به شاعر در هرصورت اشتباه است. امیدوارم کسی باشد که این اشتباه را انجام دهد.
*از مراحل ضبط قندپهلو، خاطره شیرینی هم داری؟
ــ همه اش خاطره شیرین بود، اما بهترین خاطراتم مربوط به کل کل های من و محـــمد رضا میر فندرسکــی (از شرکت کنندگان در برنامه) در پشت صحنه بود که از دور میانی انگار با هم در گیر بودیم تا فینال؛ البته به شوخی! (در حال حاضر، هم آقای میرفندرسکی و هم امید برگشادی، از دوستان نزدیکم هستند.)
*حرف حساب دیگری نداری بزنی؟
ــ نه؛ پا شوم بروم که هم درس و دانشگاهم دیر شد؛ هم مشتریان چایخانه خیام منتظرند تا برایشان چای ببرم…
منبع : روزنامه اطلاعات

مشاهده مسابقه طنز قند پهلوی نوروز ۹۵

بیوگرافی طنزپردازان قند پهلوی ۹۵+کاریکاتور

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر