کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
- ۱-فضانورد درمریخ، به”زمین”خورد!
- با “زدن” پنبه اش، مزد گرفتم!
- حسّ اش نبود، منتظرماندم تا آمد!
- برای دفاع ازحقوق بشر، باحیوانات می جنگید!
- آشپزباشی،”ماهی”را خوب از”آب”در آورد!
- خوانندۀ سنّتی، نمازش را در”سه گاه”می خواند!
- کاردینال ها به عوض”پاپ”، امسال”راک”را انتخاب کردند!
- درتصادف نگاهمان، من بیشتر خسارت”دیدم”!
- برای”غیبت”، همیشه”حاضر”بود!
- بادلتنگی، غصّه هایم را سروقت می خورم!
- دلم”قلّابی”است، همه جا گیرمی کند!
- وقتی به راه می آیم، که بیآیی!
- تا استاد برایم چاقو”کشید”، ازآتلیّه دررفتم!
- “برگ”برندۀ هیزم شکن، درخت بی”برگ”است!
- سایۀ سنگین سکوت، کمر فریادم را شکست!
- به”حال”خود گذاشته ام، “حال”ام را!
- درچشم هم چشمی با من، شلوارش را دوتا کرد!
- درحال کشیدن قلیان، “چُپُق”اش را”چاق”کردند!
- چون دراز”کشیده” بود، پاهایش ازکاغذ بیرون زده بود!
- تا”سر”کشیدم”شیر”را، تنه اش را هم رنگ کردم!
- باخطای دید، بزرگ دیدمت!
- بادداشت سرش، کاشت اش تا توفان درو کند!
- نوازنده آنچنان ساز را نواخت، که صدایش درآمد!
- پیراهن چهار”خانه”می پوشید، بی خانمان!
- درجبهه، اسیر خودم شدم!
- پیش از آنکه”سر”برود، باهمه “می جوشید”!
- وقتی به راه می آیم، که بیآیی!
- پیش از آنکه خودش را”جمع”کند، مورد”ضرب”قرار گرفت!
- وقتی از فکرم گذشتی که مغزم تعطیل بود!
- کودک درون ام را، “عوض”کردم!
- دماغ اش را بالا کشید، جرّاح!
- تا راه اش را”کشید”که برود، “رنگ “اش کردم!
- درمحضرخدا، “ایمان”طلاق ام داد!
- تا مُچ انداختم، “مُچ ام را گرفت”!
- ساده بود، بوی آدم می داد!
- به حال فورواردی می گریم که استعداد گلزنی اش درپاییز بشکفد!
- تا انگشت شست ام ازسوراخ جوراب ام سرک می کشد، شست ام خبردار می شود!