کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
۱-ماهی “شیر” را، پاستوریزه طبخ می کنم!
۲- سکتۀ شعرم، قافیه را فلج کرد!
۳- پس از ورود به”کیش”، “مات”شدم!
۴- وقتی”نم نم” از خودت می گویی، بغض ام”مرطوب”می شود!
۵- تا “گندم” “زنگ” زد، کشاورز وحشت زده گوشی را “برداشت”!
۶- تاجواب سوالم را ز چشمت گرفتم، رسید دادم با چشمک!
۷- چون عیار خنده اش بالا بود، چشمانش به اشک نشست!
۸- لهیده شده بودم، وقتی تو “رسیدی”!
۹- برای نشستن خواب در چشمانم، صندلی گذاشتم!
۱۰- برای تماشای بهار، ریشه از درخت بالا رفت!
۱۱- در “بوستان”، گلستان خواندم!
۱۲- برای لحظۀ دیدار، به جمع آوری چشم پرداخته ام!
۱۳- نگاه گرمی داشت، تازه”داغ”دیده بود!
۱۴- با قلم اش، نان “رژیمی” می خورد!
۱۵- سرعت نگاهم، چشم راست ام را “چپ”کرد!
۱۶- تا دراز می کشم، خواب در چشمانم”می نشیند”!
۱۷- زبان اش”می گرفت”، هار شده بود!
۱۸- در عین”سیری”، ضد حال “خورد”!
۱۹- وقتی پاهایم باد میکنند، خودشان را برای کفش هایم می گیرند!
۲۰- با”کفِ”حضار، سخنران هم”کف”کرد!
۲۱- وقتی خارج از متن می نویسم که قلمم حاشیه دار باشد!
۲۲- لبخندت را پلیسه می کند، گریه!
۲۳- “دیوانِ” غزل هایم، همه شیشۀ عمر دارند!
۲۴- با فقر “آهن”، “روی”اش هم کم شد!
۲۵- “تارِ”سبیل ام را، با دنبه چرب می کنم!