menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

ناصر فیض

نگاهی به اشعار و آثار طنز ناصر فیض

ناصر فیض یکی از تأثیرگذارترین طنزسرایان معاصر اهل قم است؛ شاعری که “فیض بوک” و “اُملت‌های دسته دار” در صدر کتاب‌های پُر فروش ادبیات طنز جای دارد.

به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرگزاری فارس – زهیر فاطمی فرد: در خرداد ماه سال ۱۳۳۸ بود که نوزادی در یکی از خانواده‌های روحانی از شهر مقدس قم به دنیا آمد که نامش را ناصر گزاردند.

پدرش نسبتی خانوادگی با آیت الله میرزا علی مشکینی (فیض) داشت. وی سال‌های نوجوانی و جوانی را در زادگاهش سپری کرد و در همان سال‌ها با آثار مکتوب “عزیز نسین“، طنزنویس ترکیه‌ای آشنا و البته به طنز و شعر طنز علاقه‌مند شد.

وی آرام آرام سرودن را آغاز کرد و بیشتر طنز می‌سرود، طنزی که بی توجه به مسائل اجتماعی روز هم نبود:

گر چه گاهى با کمى اصرار، پیدا مى‌شود
هر چه مى‌خواهید در بازار، پیدا مى‌شود

گر چه نرخش اندکى بالاست در ایران، دلار
کورىِ چشمان استکبار پیدا مى‌شود

دار، نایاب است اگر مُجرم در این کشور کم است
مجرمى باشد؛ یقیناً دار پیدا مى‌شود

مشکل کار وطن حل شد؛ خدا را شاکریم
گرچه گاهى چند تن بیکار پیدا مى‌شود

گاه مشکل نیست چیزى؛ جز معاشى مختصر
گر معاش آید خودش امرار پیدا مى‌شود

از در و دیوار گل مى‌بارد؛ این پُر واضح است
گاه در باغ پر از گُل، خار پیدا مى‌شود

عاشق صادق در این عالم شبیه کیمیاست
عاشق آدم وار باشد؛ یار پیدا مى‌شود

حمل و نقل کشوری هم مرتفع شد مشکلش
هر کجا حمّال باشد؛ بار پیدا مى‌شود

مِى بخور! منقل بسوزان! مردم آزارى بکن
مختصر حاشا کنى دیوار پیدا مى‌شود

در تمام خاک ایران یک نفر بیمار نیست
سهو کردم! نرگس بیمار پیدا می‌شود

پول اگر افتاد دستت؛ مى‌توانى کت بخر
کت که باشد؛ خود به خود شلوار پیدا مى‌شود

گاه اگر با مصلحت بالا و پایین مى‌کنند
اشتباهى ساده در آمار پیدا مى‌شود

گر ببینى یک نفر افتان و خیزان مى‌رود
سنگ، گاهى در ره هموار پیدا مى‌شود

فرصتى باشد براى جمع ثابت مى‌کنم
دزد در هر ثابت و سیار پیدا مى‌شود

من نمى فهمم ولى؛ در بعضى از اوقات روز
با چه جرئت دزد در انظار پیدا مى‌شود

از قوانین طبیعت لحظه‌اى غافل مباش
خر که باشد؛ کم کَمَک افسار پیدا مى‌شود

آن چه بر ما مى‌رود از ماست؛ باور مى‌کنى؟
آستینت را بگردى مار پیدا مى‌شود

فرصتى پیدا شد و شعرى سرودم چون رفیق
فرصتى مانند این یکبار پیدا مى‌شود.

او البته از ۳۵ سالگی، راه تهران را در پیش گرفت تا با حضور بیشتر در محافل شعر و ادب طنز و همچنین استفاده از دانش استادان امر، راههای ترقی را طی کند.

در یکی از شبهای نیمه ماه مبارک رمضان بود که شعر طنز او در محضر رهبر ادیب انقلاب قرائت شد و مورد تشویق قرار گرفت:

باید که شیوه سُخنم را عوض کنم
شد؛ شد؛ اگر نشد؛ دهنم را عوض کنم

گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار، انجمنم را عوض کنم

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده‌ام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

در راه اگر به خانه یک دوست سر زدم
این بار شکل در زدنم را عوض کنم

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من
باید که قیچی چمنم را عوض کنم

پیراهنی به غیر غزل نیست در بَرَم
گفتی که جامه کُهَنم را عوض کنم

دستی به جام باده و دستی به زُلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟

شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آنچه “من” ام را عوض کنم

دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
وقتی که شیوه کُهَنم را عوض کنم

او به این بیت که رسید؛ با تشویق “آفرین؛ آفرین؛ آفرین” رهبر معظم انقلاب مواجه شد:

مَرگا به من که با پرِ طاووس عالَمی
یک موی گربه وطنم را عوض کنم

او سپس ادامه داد:

وقتی چراغ مِه شِکَن ام را شکسته‌اند
باید چراغ مه شکن ام را عوض کنم

عُمری به راه نوبت ماشین نشسته‌ام
امروز می‌روم؛ لگن ام را عوض کنم

تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد
روزی هزار بار فَن ام را عوض کنم

با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادرانِ زنم را عوض کنم

دارد قطار عُمر کجا می‌برد مرا
یا رب! عنایتی؛ تِرَن ام را عوض کنم

ور نه زِ هول مرگ، زمانی هزار بار
مجبور می‌شوم کفن ام را عوض کنم

این شعر بسیار مورد عنایت حضرت آقا قرار گرفت و معظم له فرمودند:

“حتما شیوه سخنتان را عوض نکنید.”

ناصر فیض در دیدار رهبر

و اما چندی بعد بود که در همین جلسه شعر، یکی دیگر از زیباترین اشعار طنز که در یادها مانده است؛ از زبان ناصر فیض شنیده شد:

گُل در بر و می‌در کف و معشوق به کام است
من مانده‌ام اینجا که حلال است!؟ حرام است!؟

با اینکه به فتوای دل اشکال ندارد
گر یار پسندید تو را؛ کار، تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است

شُد قافیه تکرار، ولی مسئله‌ای نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است!

با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
لب دارد و گاه، لبش بر لبِ جام است

بعضاً که شلوغ است سرش نیز ندانَد

از آن همه مَستیش، کُدامش زِ مُدام است

این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا اینکه، نه! همسایه ما بر لب بام است؟

ابیات به هم ریخت، مضامین همه گم شد
شعرم پس از این بیت، غزل نیست؛ دِرام است

در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
تنها هنرت، وصل قعودی به قیام است

مخصوص خواص است اگر صدر مجالس
پُر واضح و پیداست؛ کجا سهم عوام است

از جنس مضامینِ نخستین، دو سه بیتی
مانده ست؛ بخوانم؛ بِرَوم؛ ختم کلام است

پرسید طبیبم که پس از رفتن یارَت
وضع تو اعم از بد و از خوب، کدام است

از اینکه چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم که دلم سوخت؛ نفهمید کُجام است

دیری ست که دلدار پیامی نفرستاد
چون شعر مرا دید که دارای پیام است

پایان این شعر هم البته با تشویق رهبری معظم همراه بود.

اهدا کتاب فیض بوک ناصر فیض به مقام معظم رهبری

او از جمله شاعرانی است که به شوخی با دیگر شاعران هم علاقه نشان داده است. یکی از این شوخی‌ها، اشاره به “مثنوی هفتاد من” حضرت مولاناست که با تکرار هفتاد بار کلمه “من” همراه می‌شود:

مَن اگر با مَن نباشم؛ می‌شَوَم تنهاترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن؛ باشد از مَن، ما ترین

مَن نمی‌دانم کی ام مَن؛ لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن، روشن است

مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن!
ای مَن غمگین مَن در لحظه‌های شاد مَن!

هرچه از مَن یا مَنِ مَن، در مَنِ مَن دیده‌ای
مثل مَن وقتی که با مَن می‌شوی خندیده‌ای

هیچکس با مَن، چنان مَن، مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد

ای مَنِ با مَن، که بی مَن، مَن تر از مَن می‌شوی
هرچه هم مَن مَن کنی؛ حاشا شوی چون مَن قوی

مَن مَنِ مَن، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچکس با مَن مَنِ مَن، مثل مَن درگیر نیست

کیست این مَن؛ این مَنِ با مَن ز مَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کُنِ از مَن کمی دیوانه‌تر؟

زیر باران، مَن از مَن پُر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن، از مَنِ مَن عار نیست

راستی! اینقدر مَن را از کجا آورده‌ام
بعد هر مَن بار دیگر مَن، چرا آورده‌ام؟

در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد مَن

و این هم شوخی دیگری از او، بر وزن و آهنگ غزل مشهور حضرت حافظ شیراز:

گاه نخ را وقت سوزن کردنش تر می‌کنند
گر نرفت آن تو، دَرَش آورده، تر تر می‌کنند

مشکلی دارم ز نجّاران وارد باز پُرس
گر نرفت آدم ز در داخل؛ چه با در می‌کنند

کارهای دیگری دارند سامان می‌دهند
توبه فرمایان اگر خود توبه کمتر می‌کنند

خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود
غالبا در این مواقع خاک بر سر می‌کنند

دوش از حمام می‌آمد صدایی ناشناس
کیست با قدسی که شعر حافظ از بر می‌کنند؟

از ناصر فیض آثار فراوانی به زیور طبع آراسته شده است که از جمله آنها می‌توان به “فیض بوک“، “نزدیک تهِ خیار” و “اُملت‌های دسته دار” اشاره کرد.

در عین حال ترجمه اشعار هم، یکی دیگر از دلمشغولی‌های فیض است.

و اما، حُسن ختام این گفتار هم، یکی دیگر از اشعار برگزیده اوست؛ آنجا که تلنگری به مسئولان می‌زنَد:

دیگر بس است عدل؛ پس از این ستم کنید
لطفی کنید و از سرِ ما، سایه کم کنید

هرچند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی که بعدها به ضعیفان کَرَم کنید

آن قامتی که سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست که بخواهید خم کنید

ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمی‌کنید اگر هم، قَدَم کنید!

ماند اختلافمان به قیامت که با شما
یک مرد نمانده که او را حَکَم کنید

هرگز قلم به مدح شمایان نمی‌زنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم کنید

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم کنید

مُردیم در زیادیِ عدل و وُفورِ داد
دیگر بس است عدل؛ کمی هم ستم کنید.

خرید کتاب های ناصر فیض از دیجی کالا با تخفیف ویژه

 

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر