موضوع انشا : تعطیلات عید خود را چگونه گذراندید؟
با نام و یاد خدا قلم در دست میگیرم و می نویسم واضح و مبرهن است که تعطیلات عید خیلی خیلی زود می گذرد.
امسال هم مثل سال های گذشته بابا مجید موقع سال تحویل به من، آبجی سمر و داداش سینا نفری یک اسکناس نو هدیه داد و خواست تایشان نکنیم تا بتواند دوباره آن ها را از ما بگیرد و به بچه های فامیل بدهد.
وقتی ما از بابا مجید ناراحت شدیم گفت ساکت باشیم و انقدر غر نزنیم و توضیح داد که اگر او به بچه های فامیل عیدی ندهد فامیل کوفتم به ما نمی دهند و این زشت است.
ما در روز سوم عید به خانه ی خاله مهشید رفتیم. البته دقیقا همان ساعتی رفتیم که می دانستیم آن ها خانه ی دایی حمید هستند. بعد یک کاغذ برداشتیم و رویش نوشتیم “آمدیم نبودید” تا بابا مجید، ریخت باجناقش یعنی عمو سعید را نبیند. عمو سعید خیلی خیلی پول دار است و به بچه ها تراول می دهد. اما چون بابا مجید، عیدها با دیدن او آلرژی فصلی می گیرد ما هر ساله از گرفتن تراول محروم می شویم.
روز چهام عید وقتی خواستیم با پوسته پسته هایی که جمع کرده بودیم برای کاردستی مان گل درست کنیم مامان مهین گفت：این کار را نکنیم چون معلم فکر می کند ما پول دار هستیم و دستمان به دهانمان می رسد. او به مدیر گزارش می دهد و مدیر از ما برای کمک به مدرسه پول می خواهد. چون معلم نمی داند ما این پوسته پسته ها را از خانه ی فامیل جمع کرده ایم.
در روز های دیگر عید هم برای تمرین خودسازی مسافرت نرفتن را از خودمان شروع کردیم. به همین خاطر به مسافرت نرفتیم تا جاده ها خلوت باشد و مردم راحت تر مسافرت بروند. وقتی هم حوصله مان سر می رفت پایتخت می دیدیم و به صداسیما تلفن میکردیم تاشماره های بعدی و بعدی را هم برایمان بسازند.
ما در روز سیزدهم عید برای باز شدن بخت آبجی سمر سبزه ای گره نزدیم. حتی آرزو کردیم که آبجی سمر هیچ وقت شوهر نکند. چون می دانیم اگر او برود دیگر یارانه اش به خانواده تعلق نمی گیرد و ما بیچاره می شویم و دیگر نمی توانیم فلافل به بدن بزنیم و شادی کنیم.
ما از این انشا نتیجه می گیریم که بهار فصل خوبی است چون درختان سبز شده وشکوفه می زنند.
این بود انشای من
