menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

ریچارد براتیگان

طنز : از ایرج تا ریچارد؛ براتی که براتیگان شد

سید ابوالفضل طاهری:

هنر ایضاً ادبیات نزد ایرانیان است و بس، نشون به این نشون که ریچارد براتیگان هویتی ایرانی دارد و در طول زندگی همواره دلش برای این خاک تپیده و اگر عجل عجله نمی کرد حالا حالاها می تپید. براتیگان در واقع همان براتی دهقان با نام حقیقی ایرج فرزند ظفرعلی به شماره شناسنامه ی سیزده و اندی صادره از قزوین است. او نوشتن را در مکتب خانه ی سر کوچه فرا گرفت. وی همچنین به ماهی گیری علاقه ی فراوانی داشت و در سر رویای تایلند می گذراند. از آنجا که قزوین آب و هوایی خشک داشت هیچگاه ماهی گیری برای وی محقق نشد. ایشان برای تحقق رویایش و پس از آن صید ماهی ابتدا به تایلند و سپس به آمریکا رفت.

بعد ها بر اساس این سفرش کتاب صید اوزون برون در تایلند را نوشت و چند سال بعد از آن کتاب رویای بانکوک را روانه ی بازار کرد. از دیگر آثار وی به کتاب “در قند سیب زمینی” و “پس برو کنار بذار باد بیاد” و “لطفاً این کتاب را در قابلمه بگذارید” و “مینی بوس پنچر و چند داستان دیگر” می توان اشاره کرد. ایرج کتابی منتشر کرد با نام لطفاً این کتاب را در قابلمه بگذارید که شامل هشت شعر بود و به همر‌اه هر شعر بسته‌ای از حبوبات مخصوص آش مثل نخود و لوبیا داشت، بسته‌های باز نشده این مجموعه در حال حاضر نزد مجموعه‌دارن چندین هزار دلار خرید و فروش می‌شود.

ریچارد براتیگان

در ۱۹۷۰ پس از سیزده سال زندگی زناشویی پرفراز و نشیب از همسرش اقدس با نام مستعار ویرجینیا جدا شد و مهریه اقدس را پرت کرد جلوی پایش و ایشان را راهی خانه ی پدرش کرد و دو سال بعد به پاین‌کریک مونتانا رفت و تا چند سال پس از آن گم و گور شد و در مجامع ظاهر نشد.

در سال ۱۹۷۶ برای اولین بار به مالزی رفت. از کودکی با مالزی بر سر بمباران بندر مالاکا مشکل داشت. مظفر دایی اش در آن حادثه ترکش خورده بود و بعدها از پشت بام خانه شان وقتی برای تنظیم دیش ماهواره ی همسایه رفته بود سقوط کرد و مرد. اما ریچارد هفت ساله مرگ دایی را به حساب مالزیایی ها نوشته بود و از آنان متنفر بود. سفر به مالزی دیدگاهش را تغییر داد و شیفته ی فرهنگ مالزیایی شد تا آنجا که بارها به مالزی سفر کرد و وطنش را کوالالامپور، بانکوک و قزوین می‌دانست. او حتا با آکیکو که اهل کوالامپور بود ازدواج کرد و این ازدواج در کمال ناباوری دو سال دوام یافت تا ایشان را هم بفرستد بیخ ریش پدرش.

ریچارد براتیگان در فصل بهار همیشه به مونتانا می‌رفت و با دوستانش به خوردن شیرینی می‌پرداخت. او از بس شیرینی میل کرد تا در نهایت به بیماری دیابت دچار شد. اما در فصل بهار ۱۹۸۴، برخلاف عادت همیشگی براتیگان به مونتانا نرفت. دوستانش نگران شدند و امکان تماس با او وجود نداشت. به همین دلیل پلیس شهر بولیناس در شمال کالیفرنیا که محل زندگی براتیگان بود را خبر کردند. در ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴ پلیس در خانهٔ براتیگان را شکست و در کمال ناباوری با جسد وی روبرو شد. بنابر اظهار نظر پزشکی قانونی: او با نخ شیرینی خودکشی کرده بود. روحش شاد یادش گرامی

منبع: بعد پنجم طنز

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر