حدیثِ فیل و فنجان!
نگارا! چهرهات، چون لامپِ کم مصرف، درخشان است
به سر، زلفت، مثالِ حالِ اینجانب پریشان است
«هدفمند» است، ای جانان! مگر یارانهی عشقت
که بحثِ آن، میانِ عاشقان، خیلی فراوان است؟
شدی هفتاد ساله، باز خود را بچه میدانی
به دستت، بهرِ اثباتش، سجلِّ تازه عنوان است
عزیزّ من! سجلِّ است این و یا یک مدرکِ جعلی
شبیه دکترای عدّهای از این وزیران است؟
شعار و وعدهات محکم، چو بعضی از مواضعهاست!
عملهایت ولی وارفته، مثلِ بندِ تنبان است
تجمع میکنند هر روز و هر دم خواستگارانت
سرِ کویِ تو، هر دم مثلِ تهران، وعده باران است
یکی، از کفشِ چینی قصّهها گوید برای تو
یکی در کارِ تبلیغات آجیل لهستان است
یکی گوید تو را سازد غنی گر «بعله» را گویی
حمایت میکند هر جا که وضعت نا به سامان است
همه جمعاند دورت، چون مگس اطراف شیرینی
کلاهت را بچسب، ای نازنین! صد حیله پنهان است
عزیزم! درصدِ نازِ تو، هر دم میرود بالا
چرا مثلِ تورّم، عشوه و نازت شتابان است؟
چرا مهریّه، ارزِ معتبر میخواهی از مخلص؟
نمیدانی «ریال» است این حقوقم، یا که «تومان» است؟
بیایم با هواپیمای روسی بر سر کویت؟
تکان خورده مگر این مخ؟ و یا جانِ من ارزان است؟
چنان کردی تو با «آرش» که ترسیده زعشقِ تو
حدیث این روابط، چون حدیث فیل و فنجان است
شاعر : مرحوم حمید آرش آزاد