* سکنجبین!
ای از لبت چکیده به کامم سکنجبین
صفرا بَر و معطّر و خوشاب و دلنشین
آن لعل لب بر آمده از کان کائنات
در کارگاه کون، تراشیده با یقین
حجّار سختکوش قضا و قدر که هست
بر حلقه ی گران سلیمان از او نگین
صفرائیان عالم بالا نهاده اند
ماءمعین ز کف به تمنای ساتگین
آن ساتگین که پر شده از باده ی نشاط
وان باده کِش ز خُم به در آورده حور عین
کنج لب تو خال سیه بچّه هندویی است
نا بالغ و فریبگر و شوخ و نازنین
گوید سکنجبین لبت را سرشته اند
از آب سلسبیل به زمزم شده عجین
یک قطره زان اگر بچکد در گلوی خضر
آب حیاتش اوفتد از چشم تیز بین
بر آستان پیر مغان گر کنند سِرو
بند اِزار خود نشناسد از آستین
بویی از آن اگر برسد بر مشام شیخ
بشکن زند به مدرسه تا روز واپسین
در هر مکان که شُرّه کند صبح روی فرش
تا شام لیس می زندش با زبان مکین
دارد هزار رند قدح نوش، سینه چاک
در هر قدم ز باره ی ری تا به باشتین
ترجیح داده اند خماران دُرد نوش
یک قطره زان به بشکه ای از آب آتشین
خوش با خط شکسته نوشته ست کلک دهر
وصف سکنجبین تو بر تخته ی جبین
حتی متاع کفر، گر آن طرفه شربت است
«شاطر حسین» می خردش با متاع دین!
*شاعر : عباس خوش عمل کاشانی (شاطر حسین)