بهرام صادقی در کنار نویسندگانی چون گلشیری و احمد محمود از نویسندگان نسل دوم ادبیات داستانی ایران است که پس از هدایت، چوبک و علوی در صحنه ادبیات داستانی ایران ظهور کرد و با نوآوریهایی که به خصوص در داستان کوتاه انجام داد، داستان کوتاه را وارد قلمروی جدید و تجربه نشدهای از ادبیات معاصر ایران کرد.
تنها مجموعه داستان کوتاه صادقی یعنی”سنگر و قمقمههای خالی” پس از گذشت یک دهه از نگارش داستانهای این مجموعه در سال ۱۳۴۹ برای اولین بار چاپ شد. صادقی در این مجموعه داستانهای خود را با استفاده از فرمها و اشکال جدید روایت میکند اما یکی از مهمترین عناصر داستانهای او که در بیشتر داستانها تکرار میشود طنز است که در لایهها و اشکال مختلف در داستانها نمود پیدا میکند و همین عنصر طنز داستانهای صادقی است که به آنها خصلتی مدرن میدهد چرا که همین عنصر طنز است که همزمان با شکلگیری رمان و ادبیات داستانی به یکی از مهمترین عناصر این گونه ادبی تبدیل شده و شاید وجه ممیزه آن نسبت به دیگر گونههای پیشین ادبیات باشد.
به همین دلیل تاریخ ادبیات داستانی در «دون کیشوت»، «پانتا گروئل» و «تام جونز» با طنز است که رقم میخورد و از ادبیات کلاسیک و نمایشنامههای تراژدی یونان فاصله میگیرد. اما همانطور که گفته شد صادقی طنز را در لایههای مختلف داستان به کار میگیرد. طنز در ادبیات داستانی ما پیش از صادقی نیز به خصوص در برخی آثار هدایت تجربه شده. اما طنز صادقی بر خلاف هدایت که در برخورد با موضوع شکل میگرفت خصلتی کاملا زبانی دارد و در روایت داستان شکل میگیرد و همچنین بر آن اثر میگذارد. از این رو طنز صادقی ماهیتی فلسفی پیدا میکند و بر زندگی کاراکترهای داستان اثر میگذارد.
در داستان «با کمال تاسف» کاراکتر اصلی داستان در روزنامه آگهی فوت خود را میخواند و این آگهی که با اشتباه چاپی در روزنامه درج شده موضوع اصلی داستانی میشود که در آن صادقی حتی مرگ را هم موضوع طنز خود میکند، کاراکتر در مجلس ترحیم خود شرکت میکند و از این طریق صادقی آیین و مراسم تدفین را را به مضحکهای تمام عیار تبدیل میکند که در آن «آقای مستقیم» در مجلس ترحیم خود آدامس میجود و سخنرانی میکند. طنز داستانهای صادقی متنوع است و او از بازی کردن با نام کاراکترهایش تا ایجاد طنز با استفاده از عنوان داستان یا شوخی با نویسنده و مرگ، همه و همه را موضوعی برای نگاه پرسشگر خود میداند.
علاوه بر طنز داستانهای صادقی عناصر دیگری از ادبیات مدرن و حتی پست مدرن را نیز دارند. در داستان «کلاف سر در گم» که در مغازه عکاسی اتفاق میافتد شخصیت داستان که برای گرفتن عکس آماده شده خود آمده با وضعیتی مبهم روبرو میشود، عکس خود را پیدا نمیکند اما عکاس سه عکس که هر کدام شباهتی تام با او دارند پیش روی او میگذارد اما هیچ کدام از عکسها مال او نیست… ابهام به کار گرفته شده در این داستان از جنس وضعیتهایی است که در داستان و رمانهای پست مدرنیستی تجربه میشود زیرا چند جواب ممکن برای یک پرسش وجود دارد و سوال به دلیل سادگی و وضوح بیش از حد بیجواب میماند.
بهرام صادقی در ۱۸ دی ۱۳۱۵ در نجفآباد به دنیا آمد. او تا سال ۱۳۳۴ در اصفهان زندگی کرد و سپس برای ادامه تحصیل در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، به تهران سفر کرد.
از سن بیست سالگی هم زمان با تحصیل در رشتهٔ پزشکی، داستانهایش را در مجلات ادبی به چاپ میرساند. وی پس از سی سالگی کمتر مینوشت. اولین داستان کوتاهاش وقتی بیست سال سن داشت منتشر شد و «ملکوت»، تنها داستان بلندش، را در بیست و پنج سالگی منتشر کرد. برخی منتقدان ملکوت را با رمان بوف کور صادق هدایت مقایسه میکنند.
مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی»، داستان بلند «ملکوت» و چند داستان کوتاه پراکنده، کل آثار او را تشکیل میدهند. همین دو کتاب چاپ شده آنقدر بود که او را از بزرگترین داستان نویسان معاصر ایران و صاحب سبکی پیشرو بدانند. بهرام صادقی در شامگاه دوازدهم آذر ۱۳۶۳ به دلیل ایست قلبی در منزلش در تهران درگذشت.
از منظر صاحب نظران
گلشیری در آن مراسم فوت بهرام صادقی را یکی دیگر از بازیهای عجیب و شوخیهای متفاوت صادقی میخواند و میگوید : او همچنان دارد با ما شوخی میکند. من میدانم که این هم یکی از شوخیهای اوست.
خسرو گلسرخی میگوید: «نوشتههای بهرام صادقی کارنامه دو دهه از تاریخ زندگی اجتماعی ما است.
آثار
سنگر و قمقمههای خالی ناشر کتاب زمان (۱۳۴۹)
ملکوت – تنها داستان بلند بهرام صادقی
وعده دیدار با جوجو جیتسو
آثار درباره بهرام صادقی
محمدرضا اصلانی، «بهرام صادقی: بازماندههای غریبی آشنا» (انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۴)
حسن محمودی «خون آبی بر زمین نمناک؛ در نقد و معرفی بهرام صادقی»، نشر آسا، ۱۳۷۷
روزنامه ابتکار – ویکی پدیا