menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

بازپخش سری چهارم قند پهلو در رمضان ۹۵ + دانلود

سری چهارم مسابقه ی طنز قند پهلو از شبکه ی آموزش سیما باز پخش می شود.

به گزارش شیرین طنز، در ماه رمضان ۹۵، سری چهارم قند پهلو که قبلاً در رمضان ۹۳ از شبکه ی آموزش سیما پخش شده بود، از مورخ ۱۸ خرداد ۹۵ مصادف با اول رمضان هر شب ساعت ۲۲ از این شبکه باز پخش می شود.

شرکت کنندگان سری چهارم و بیوگرافی و عکس آن ها (از چپ به راست) به شرح زیر می باشد :

قند پهلو 6 تیر

محمود سلطانی
این که ایشان کی و کجا به دنیا آمده است، دقیقاً معلوم نیست. آنچه معلوم است، این که نامبرده نویسنده، شاعر و طنزپرداز است و مبتلا به شوخ طبعی حاد و مزمن. از قرار مسموع، از سال هزار و سیصد و یادش نیست تاکنون، یکریز دارد قلم می‌زند؛ به نظم و نثر و غیره. حالا یا با نام اصلی خود، یا با نام کمکی « آذین » ، و یا نامهای الکی « میم سین » و « میم سین آذین» و غیره!
شنیده ایم که حدود هفشده سال پیش در اصفهان بوده که جدی جدی، طنز او را به راهی دیده و گریبانش گرفته است. چندین بار هم او را به صحن علنی جشنواره‌های سراسری کشانده و چندین جایزه و عنوان را از آن خود کرده است.
ایشان صدها اثر نثر و نظم آماده چاپ دارد که، به چشم خواهر و برادری، تعدادی از آنها قابل چاپ هم هستند. تنها چیزی که برای چاپ آثار ایشان لازم است، یک «جو» همت است که دعا می‌کنیم خدایش بدهاد. گرچه، همان کتاب های بقیع که چاپ شده، هنوز همگی شان خوانده نشده!

علی فروزانفر
در اول شهریور ۵۴ در شهرستان مرودشت استان فارس، با کمال میل، به دنیا آمد. متأسفانه مثل برخی از بزرگان علم و ادب، از دهۀ اول زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما محققان در حال بررسی این موضوع هستند. آنچه مسلم است، تقریباً از مقطع راهنمایی دچار دلبستگی شدیدی به ادبیات می شود و اقدام به سرودن شعرمی کند. هیچکس هم نبوده که جلو او را بگیرد.
عمدۀ فعالیت های مشکوک او در زمینه شعر به صورت جدی از دبیرستان زکریای رازی کوه سبز شروع شده و از همان سالها مطالب او با عنوان «زراعت» در پاره ای از نشریات چاپ می شده است. حاصل بیش از دو دهه فعالیت ادبی وی در حوزه طنز و جد، کسب عناوین متعدد می باشد؛ که از آن جمله، می توان یواشکی به کسب عنوان نخست در جشنواره طنز مکتوب استان فارس ــ در بخش شعرــ و کسب عنوان دوم در کنگره ستیغ اشاره کرد.
لازم به ذکر است که وی سال ها به عنوان ویراستار و مسؤول بخش ادبی در نشریه «مرودشت» و «تخت جمشید» مشغول به کار بوده است. امیدواریم این زندگینامۀ ایشان، اشکالی نگارشی و ویرایشی نداشته باشد. تازه، اگر هم داشته باشد، می خواهد چه کار کند؟…. پخش شد رفت!

ایمان مرصعی
در یازدهمین روز از بهمن ۱۳۶۱ در شهر قهرمان پرور تربت حیدریه در ۱۴۰ کیلومتری جنوب مشهد، در مقابل سه قلۀ پیشکوه، هر طور بود، به دنیا آمد. اتفاقی بود که افتاده بود. پس تا بیست و چهار سالگی در همان زادگاهش، هرجور بود زندگی کرد و پس از آن به خاطر کارش که معلوم نسیت چیست، به مشهد آمد و دیگر ــ به قول خودشان ــ وِرنِگشت؛ یعنی برنگشت.
او متأسفانه، سرودن را از سال ٨١ در جلسات انجمن شعر جوان تربت حیدریه آغاز کرد. او از میان همۀ مسابقات و جشنواره های شعر، تنها دو بار در جشنوارۀ شعر رضوی شرکت کرد که هر دوبار نیز برگزیده بخش رضوی شد. او با غزل رابطۀ خوبی دارد و رباعی را هم می پسندد. بعید است که غزل نام شخص خاصی بوده باشد. امیدواریم که پس از معروف شدن در قندپهلو، تا دیرنشده، دست به ازدواج بزند. کله قندش با ما!

علیرضا سلامی
مشارالیه، هرچند که اصالتاً گلپایگانی است، اما در سنۀ ۱۳۵۹ در بیمارستان آریای تهران به شدت به دنیا آمد. دبستان و دبیرستان را با عجله خواند و بلافاصله به تحصیل در رشتۀ دانشگاهی فقه و مبانی حقوق پرداخت. او هم اکنون حقوق خود را از سازمان بهزیستی می گیرد؛ چون کارمند این سازمان است. اگر بعد از حضور در قندپهلو تعدیل نشود. به روایت اهل محل، او شعر سرودن را از سنین طفولیت آغاز کرده است که مورد استقبال سایر اطفال هم قرار گرفته است.

قند پهلو 8 تیر

اسد فرهمند
در اولین روز ماه تجدیدی(شهریور) و به سال ۱۳۵۳در روستای زیبای سراب چنار بسطام از توابع شهرستان خرم آباد در بهترین خانۀ روستا به دنیا آمد. اسمش را اسدآقا گذاشتند تا با اسم برادر بزرگش علی آقا هم قافیه باشد.
هر چند خاطرات روستا جان و روح او را تسخیر کرد، اما به یاد ندارد که چقدر در روستا زندگی کرد. در سال ۷۳ دیپلم گرفت و ابتدا در رشتۀ کارشناسی تاریخ دانشگاه اصفهان قبول شد؛ اما سرنوشت او گویا جور دیگری رقم خورده بود. او در سال ۷۴ با انصراف از دانشگاه اصفهان، وارد تربیت معلم شهید باهنر اراک شدم که با آغاز شاعری وی همراه بود و همه فهمیدند که به ناراحتی شعر دچار شده است.
او اولین مجموعه اش را درسال ۱۳۸۹ با عنوان «پنجره ای رو به مغرب» چاپ کردم و چند مجموعۀ محلی چاپ نشده و یک مجموعه طنزنیز دارد که برای همگی شان آرزوی کتاب شدن هرچه سریع تر داریم. وی در اسفند ۱۳۹۱ برگزیده طنز مطبوعات استانی شد و در اردیبهشت سال ۱۳۹۲ نیز برگزیده طنز مطبوعات کشوری، ملی و محلی زاگرس شد. ایشان هم اکنون ۱۹ سال است که با مدرک کارشناسی دینی و عربی در آموزش و پرورش به خدمت مشغول و مشعوف است. خوش به حال آموزش و پرورش. البته با اون حقوقاشون!

رضا الهامی
با تشویقات پدر و مادر، در سال ۱۳۵۶ دراستان خراسان شمالی در روستای با صفای شیرآباد از توابع شهرستان مانه و سملقان ، دیده به جهان گشود و بلافاصله اولین شعر طنز خود را به سال ۱۳۷۴ در مجلۀ جوانان امروز در صفحات طنز رشا رفیع به چاپ رساند و ذر نتیجه احساس کرد که طناز است. پس به طنزیدن خود تا امروز ادامه داد. یک لجطه من غافل شدم، صدساله راهم دور شد!
ایشان در حال حاضردر حوزه علمیه مشغول تحصیل در رشته اخلاق اسلامی است و البته مدرک کارشناسی ارشد دانشگاه را نیز دارد. شعر جدی کم می سراید وهرچه دارد،عموماً طنز است. معتقد است که بیشتر برای دلخوشی خودش شعر می گوید. طفلک دلش؛ چی می کشد!

عظیم زارع
در آخرین روزهای زمستان ۱۳۶۱ در ۲۸ اسفندماه در روستای بنه میرزا علی اکبر ازتوابع شهرستان کازرون در استان فارس، اتفاق خجسته ای افتاد که طیّ آن، چند کیلو به وزن جهان افزوده شد. وی پس از تولد مبارکش، کارشناسی برق قدرت خواند، اما چون دید که این قضیه مثل ادغام غرب با شرق است و مهندس برق شاعر، صیغۀ جدیدی است که معلوم نیست سرانجام خوشی داشته باشد؛در نتیجه از میان شاعری و مهندسی، ناباورانه، مهندسی رها کرد.شاید اگر شاعری را رها کرده بود، الآن برای خودش کسی می بود.
طوری که به ما اطلاع دادند، قریب ۱۴ سال است که شعر می گوید و یک مجموعه شعر کلاسیک ویک مجموعه ترانه نیز زیر چاپ دارد وبعد از این دو فقره، درصدد چاپ مجموعۀ طنز خود نیزهست. او در دوران دبیرستان و فقط با یک بیت طنز، فهمیده است که می تواند یک چیزهایی بگوید. آقا عظیم ما، آن روزها بر روی تابلو کلاسشان چنین نوشته است:
بلرزد تن کوه از ترس و بیم / اگر بشنود نام عبدالعظیم
که ظاهراً دبیر ادبیات شان را این شعر به مذاق خوش نیامده و شاعر مارا از کلاس به دامنۀ کوه هدایت کرده است. غافل از اینکه همین شاگرد بامزه، بعدها در چندین جشنوارۀ سراسری کشور، در رشتۀ شعرطنز،برگزیده می شود.
اگر تعریف نباشد، او با یک شاعر خیلی خوب به نام خانم لیلا صبوری ازدواج کرده و قند پهلوهای دورۀ قبل را با هم و دو نفری در منزل می دیده و تمرین بداهه گویی می کرده و به قول خودش،به صورت همزمان با شرکت کننده ها مسابقه می داده است. حالا ببینیم خودش در این قندپهلوی حیّ و حاضر، چه می کند!….

محمد رنجبری
فرزند جبرییل و متولد ۱۳۶۷ در شهر ارومیه است. اطلاع دادند که هم اکنون دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد ادبیات فارسی است و در زمینۀ شعر و نثرنیز فعالیت بکوب دارد. شعر طنز را همزمان با افتتاح دفتر طنز و با راهنمایی آقای سعید سلیمان پور آغاز کرد و هر وقت فرصت اضافی داشته باشد، در شعر جدی نیزدر قالب غزل و مثنوی فعالیت هایی دارد. او به طور مستمر در انجمن های ادبی شهر حضور داشته و فعالیت جدی خود را با انجمن های ارومیه شروع کرده است. ظاهراً ایشان از خودش کار و زندگی ندارد!
وجود مبارک ایشان تا کنون در چندین جشنواره استانی موفق به کسب مقام شده است. وی همچنین مسئول انجمن ادبی دانشگاه پیام نور ارومیه در دورۀ کارشناسی و مسؤول کنونی انجمن ادبی کتابخانۀ مرکزی ارومیه نیز هست که معلوم نیست از کجا می خورد؟… او همین کارها را کرد که در سال ۹۰ به عنوان یکی از ده چهرۀ خبرساز استان برگزیده شده است.
در زمینۀ طنز، اکثر آثار وی به زبان شکرین فارسی و بعضاً به زبان شیرین ترکی بوده و در قالب غزل و مثنوی و همچنین داستان کوتاه طنز، اوقات خویش خوش می دارد. خوش به حالش!

قند پهلو 9 تیر

رزیتا کریمی
خیلی مختصر و مفید، در آبان سال ۱۳۶۸ در نصف جهان به دنیا آمد و بعدها که بزرگ شد، کارشناس مترجمی زبان انگلیسی شد . او نوازنده دف و دان یک تکواندو نیز هست که خدا به اطرافیانش رحم کند.
در کنار اینها، ازسال ۸۷شعر را هم به صورت جدی دنبال کرد. تخصص اصلی وی سرودن شعر با لهجه اصفهانی است که ظاهراً با استقبال خوبی هم از سوی مردم روبرو شده است. او به همین خاطر، کم کم در بین مردم با نام «آبجی» تخلص کرد. وی همچنین با مجله اصفهان زیبا و رادیو جوان نیز همکاری هایی دارد. بهترین مشوقان او در زمینه هنر، پدر ومادر و آقای مهرداد احمد زاده دبیر انجمن وحدت ملی ایران بوده اند که از همینجا از آنها کمال تشکر و حسن سوءاستفاده را داریم.

آمنه دولت آبادی
متولد ۱۳۶۵ در یکی از کوچه باغ های نیشابور و ساکن فعلی مشهد است. تحقیق کردیم دیدیم که از بستگان نزدیک محمود دولت آبادی، نویسنده کتاب کلیدر نمی باشد. او متأسفانه در ۱۲ سالگی اولین شعرش را به شکل کاملاً جدی سرود و بعدها نیزدر انجمن ادبی رابعه نیشابور، استعدادهایش یکی پس از دیگری، به شکل واقعی شکوفا شدند.
از همان ابتدا در بسیاری از جشنواره های دانش آموزی و آزاد زمان خودم مقام اول کشوری و استانی را کسب کرد و کتابی نیزبه نام «سرخ ترین سیب بهشت» دارد که توسط انتشارات فصل پنجم به چاپ رسیده و البته شعر جدی است.او خوشبختانه مدت زیادی نیست که به جمع طنازان پیوسته است.
از قرار معلوم، مهندس برق است و هم اکنون در سه جبهۀ مدیر عاملی و شاعری و خانه داری مشغول نبرد با روزگار کجمدار می باشد. او سایت ادبی خانه شعر خراسان را نیز به تازگی با همکاری دوستان شاعر خراسانی اش راه اندازی کرده که هنوز با آنها دچار اختلاف و ایجاد انشعاب نشده!

گلناز سادات میرترابی
ایشان مهندس کامپیوتر و فارغ التحصیل از دانشگاه های داده پردازی ایران و آزادِ تهران جنوب است. اما قبل از آن، به تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۴ در کلانشهر تهران، وارد دنیا شده است. در زمینه های طراحی سایت ، وبلاگ نویسی و آمار فعالیت داشته و سه سال نیزکارمند شرکت یاس ارغوانی یکی از بانک ها بوده است.اسمش را نیاوردیم که تبلیغ نشود.
ایشان از سال ٨٧ به صورت جدی وارد عرصه ادبیات شده و درزمینه شعر و ترانه به فعالیت پرداخته است. عضو خانه ترانه ایران هم هست و برخی از ترانه هایش در مجلات اتفاق نو و ترانه ماه نیز به چاپ رسیده است. او از حدود سه سال قبل با شرکت در جلسات طنز«شکرخند» وارد عرصه شعرطنز شد. خدا به خانواده اش صبر بدهد.

کوثر پاک سرشت
در بهاری ترین ماه سال در یازدهم فروردین ۱۳۷۱ در شهر شاعرپرور ایلام رسماً اعلام وجود کرد. مثل سایر موجودات زنده. در تمام طول طفولیت،بچه ای آرام بود،اما به ناگهان درهجده سالگی جوگیرشد وآنقدردرس خواند تا رتبۀ چهارکنکورسراسری تجربی و رتبه یک زبان های خارجه را به دست آورد. او هم اکنون چهار سالی است که در کنار تحصیل در رشتۀ پزشکی، به طور حرفه ای شعر می گوید و از آن بدتر در عرصۀ طنز نیز فعالیت مستمر دارد. خدا به بیماران آیندۀ وی رحم کند!

قند پهلو حلقه 5 رفاقت 1

مجتبی فدایی
خوشبختانه متولد چهار اردیبهشت عنبرسرشت درسال ۱۳۶۸ در مشهد است. زنگ زدیم از خانواده اش پرس و جو کردیم، معلوم شد مهندس عمران و دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات دانشگاه سمنان است.
او خود را نویسنده و شاعر و طنرپرداز می داند و البته ما نیز نظر او را تأیید می فرماییم. یک مجموعه داستان چاپ شده دارد با عنوان «گاهی کاج ها از آن طرف می افتند» که نمی دانیم چرا اسمش این قدر طولانی است. طاهراً اسم دراز مد شده است.
کار طنزش را هفت سال پیش در مشهد و از طریق همکاری با مجله «بچه مشد» آغاز کرده و تعدادی از اشعار و نثرهای وی در این ماهنامه به چاپ رسیده است. او همچنین در جشنواره های جدی متعددی از قبیل داستان های ایرانی، داستان کوتاه رضوی، مهر لرستان، شعر و داستان جوان و… و همینطور در جشنواره های طنز رند کاغذین جامه و نمکستان، حائز رتبه شده است.
او در حال حاضر شغل نیمه وقتی با مدرک مهندسی عمران یافته و درس های ارشد را نیز با علاقه و مجاهدت پیگیری می نماید. گویا که مدت سه سال است با پدیدۀ ورزش و اثر شگفت انگیز آن بر روحیه نیز آشنا شده و روزانه در حد قابل قبولی ورزش می نماید. خداقوت مرد طناز!

سید جواد صفا (میرصفی)
در تیرماه سال ۱۳۶۹ دیده به جهان گشود و روزگار طفولیت را در جوار بارگاه مقدس امامزاده ابراهیم در محلۀ شابراهیم قم بسر برد. او در عنفوان نوجوانی به اطراف و اکناف شهر قم مهاجرت کرد و در کسب علم و تحصیل فیض ، اندکی از خود سستی نشان نداد.
پس مراحل تحصیل را یک به یک ، بی هیچ گونه تبصره و تک ماده ای از دم تیغ گذراند و در سال ۱۳۸۸ به دارالعلم قم داخل شد و سایه سری شدم بر رشته حقوق اسلامی،انجا نیزکمال باروری را ازخود نشان داد ودانشگاه را با آن که می توانست هفت ترمه به پایان ببرد، به تأسی از ضرب المثل فلانی هشتش گرو نه اش است، دانشگاه را نه ترمه به پایان برد. اکنون سه سالی می شود که دست به قلم برده و شعر می سراید و درانجمن های ادبی نیز رفت وشد مشکوکی دارد. او طنز را خیلی دوست دارد؛ چون معتقد است که طنز خیلی او را دوست دارد. حالا خودتان ببینید و تعریف کنید!

محمود طیب

در دهم اردیبهشت عنبرسرشت در سال ۱۳۶۰ در شهر تشان در شهرستان بهبهان استان خوزستان به دنیا آمد و در پانزده سالگی شاعر شد. نخستین کار طنزش را در هفته نامۀ «طنز پارسی» در شانزده سالگی منتشر شد.
او طنزپردازی را در سطح سوم فن شاعری خود می داند و معتقد است که شعر عاشقانه و انتقادی ـ اجتماعی، اساس کار او می باشد. تا کنون دو دفتر شعر منتشر کرده که یکی «پرانتز باز بنویس عشق» نام دارد به سال ۱۳۸۲ و دیگری دفتر «و تو را شنیدم روزی که اتفاق افتادی» که در سال ۱۳۸۹ منتشر شده و آنهم البته با موضوع ادبیات پایداری.
وی یک دفتر هم حاوی اشعار انتقادی اجتماعی در دست انتشار دارد با عنوان «و حالا که شده ایم مثل مترسک ها» که اشاره می کنند عنوان وبلاگ شخصی او نیز هست.
درحال حاضر و فعلاً کارشناس ارشد ادبیات فارسی می باشند و در کنار فعالیت های ادبی و غیره، ادبیات را به شکل تخصصی و عمومی در دانشگاه درس می گوید. وی طنزهای زیادی سروده ولی هنوز خوشبختانه دفتر شعر طنزی ندارد؛ چون می گوید که معمولاً حجم پول چاپ باید بیشتر از حجم مادی و معنوی شعرها باشد. نظر شخصی ایشان است. ما گناهی نداریم!

حسن حاتمی بهابادی
۳۱ شهریور۱۳۵۶ در شهرستان بهاباد در استان یزد به دنیا راهنمایی شد. خطاط، بازیگرتئاتر،نویسنده،شاعر،طنزپرداز،از جمله القاب وی بود و ایضاً القاب دیگری همچون: مسئول کمیته فوتسال،مسئول انجمن نمایش وعضوانجمن ادبی شهرستان بهاباد…… و به قول خودش شاید همه کارۀ هیچکاره،بهترین لقب باشد….که البته نظر ما این نیست.
ظاهراً از اواخردهه هفتاد خورشیدی، بغض شعرایشان ترکیده وتا هم اکنون گریه شاعرانه اش ادامه دارد. البته از ما که بیشتر خنده است تا گریه!
اشعاراو بیشترطنز وفکاهه است، اما دستی هم برآتش شعرجدی دارم؛ البته از دور. طوری که بررسی کردیم، قطردفترشعرایشان وتعداد اشعارشان به اندازه چندکتاب شده، اما هنوزآنها را نزد خود نگه داشته وکتباً برای دیگران فاش نکرده است. به نظر ما کار خوبی کرده است!

قند پهلو حلقه ۶ رفاقت ۱

مجتبی احمدی
ایشان سرسلسلۀ دهه شصتی هاست. به سال ۱۳۶۰ در کرمان تولد یافت و تصمیم گرفت از بیکاری، شاعر و نویسنده و روزنامه‌نگار شود. پس شد. همزمان، تحصیلات خود را نیز تا مقطع کارشناسی‌ارشد زبان و ادبیات فارسی ادامه داد،بلکه در یک جایی سرش به سنگ روزگار بخورد و دیگر ادامه ندهد.
از این عزیز، آثار خوبی هم به جا مانده است: مجموعه‌شعر «درختان بی‌تاب» (سوره‌مهر، ۱۳۹۰)/ مجموعه‌شعر «پاهای تو منهای یک»؛ شعر سپید برای نوجوانان با موضوع دفاع مقدس (کانون پرورش فکری، ۱۳۹۲)/ مجموعه‌شعر عاشورایی «ادامه‌ی آفتاب» (گردآوری، سوره‌مهر، ۱۳۹۱)
او همچنین دبیر پنج دوره جشنوارۀ «طنز کرمان» با عنوان «خارستان» و ایضاً دبیر برگزاری پنج دوره شب شعر طنز «دولخ» و باز ایضاً سردبیر گاهنامۀ طنز «دولخ» و در حاشیه،مسئول واحد آفرینش‌های ادبی و دفتر طنز حوزه هنری استان کرمان بوده است و ظاهراً هنوز نیز هست. او مقامات بسیاری نیز در جشنواره های طنز کشور به دست آورده که در این مجال و مقال،جا نمی شود.

ابوالفضل رنجبر راد
دقیقاً ساعت ۵:۳۰ بعدازظهر یکشنبه ۱۴ خردادماه ۱۳۴۰ با همین دقّت و صلابت و جدّیّت، در شهر مشهد به دنیا آمد. تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی زبان و ادبیات فارسی و ایضاً کارشناسی ارشد ودکترای زبانشناسی به سرانجام رساند و با تدریس در آموزش و پرورش و دانشگاه از ۱۳۵۹، پس از ۳۲ سال تدریس در ۱۳۹۱ بازنشسته شدم.
نامبرده در اردیبهشت سال ۱۳۸۸ به عنوان «چهره ماندگار آموزش و پرورش» برگزیده شد که همینجا شدیداللحن به ایشان تبریک می گوییم.
وی سرودن شعر طنز را از ۹ سالگی (با چاپ مطالب در صفحات اقتراح مجله توفیق تا مرداد ۱۳۵۱ و بعدها در مجله کاریکاتور) و شعر جدی را از ۱۴ سالگی (با درج آثار در کیهان بچه ها و سپس اطلاعات دختران و پسران و اطلاعات هفتگی آن موقع)آغاز کرد و هنوز به پایان نبرده است.
«نازک بین» و «مولانا بدپیله» از جمله امضاهای وی در شعرطنز است. مشارکت در تأسیس «جلسه احیای نثر فارسی» در دانشکده ادبیات دکتر شریعتی مشهد در سال ۱۳۶۵ و نیز تأسیس «انجمن ادبی بامدادِ امید»درنیشابور، از دیگر فعالیت های ادبی ایشان است. بقیه اش هم با خداست!

مهران حسینی
عدل به سال ۱۳۶۵ در گرماگرم جنگ تحمیلی به دنیا آمد ۴۰ روز منتظر ماند که پدرش از جبهه برگردد و اسمش را بگذارد مهران. او دوران کودکی خود را در خانه سپری کرد، چون آن موقع،مهد کودک در شهرشان اختراع نشده بود. تحصیلات خود را در رشته مدیریت به لیسانس رساند و الان دست به هر کاری می زند تا بتواند دوره کارشناسی ارشد را به اتمام برساند.
او قبل از طنزپردازی، به سرودن اشعار از ابتدای دهه ۱۳۸۰ مشغول بوده و از وی چند مجموعه شعر گروهی و یک مجموعه غزل با عنوان «درخیابان یکطرفه»نیز به چاپ رسیده است. وی همچنین در مقاطعی از تاریخ کشور، مسؤول کارگاه طنز حوزه هنری قزوین نیز بوده است. در حال حاضر نیز، گاه و بیگاه، آثار وی در جراید چاپ می شود. او معتقد است که خیلی آدم خوش شانسی است اما بقیه چنین اعتقادی ندارند.
از جمله مقامات دنیوی وی می توان به برگزیدگی در جشنواره دفاع مقدس استان، برگزیدگی درجشنواره رضوی شیراز ، و برگزیدگی در جشنواره سراسری طنز مکتوب اشاره کرد. مقامات وی بیشتر از اینهاست، منتهی فرصت برنامه، کمتر از اینهاست.

رضی صائب
شهرستان بهشهر به سال ۱۳۶۲ شاهد تولد یکی از بهترین های شعرطنز بود. مردی توانمند که خیلی سریع ازدواج کرد و با گرفتن مدرک کاردانی برق، در آزمایشگاه روغن ترانسفورماتور شهر محل سکونتش قائمشهر، در کنار شاعری، شاغل هم شد. شاعری که نشد کار!
او از سال ۱۳۸۷ به سوی شعر طنز هجوم آورد و سه سال بعدش هم برای خودش یک وبلاگی به نام «شاید شبیه شعر» برای خودش و انعکاس استعداد شعری اش دست و پا کرد که هنوز نیز در قید حیات الکترونیکی خود می باشد. همین؛ خیلی خلاصه و مختصر و مفید. الباقی استعدادها و توانایی های ایشان را در قندپهلو زیارت کنید.

قند پهلو پنج شنبه 12 تیر

محسن ایمانی
در بهار شاعران، پاییز، در پنجمین روز از آبانماه ۱۳۶۹ در شهرستان پلدختر لرستان، پا به عرصۀ ابراز وجود نهاد. با شهامت تمام، تحصیلات ابتدایی را در روستای «چشمه شیرین واشیان» گذراند و چون خوب گذراند، هم اکنون دانشجوی رشته حسابداری دانشگاه آزاد اسلامی پلدختر می باشد.(منظور از «می باشد» همان فعل «است» می باشد!)
او طنز فارسی را به سال ۸۷ کلید زد و از سال ۹۱ نیز به همکاری با نشریات گوناگون پرداخت که مگرنانی به تنور زندگی زند، که خیلی زود فهمید از این خبرها نیست. «عینکی از جنس غزل»، نام عینکی از چین وارد شده نیست، بلکه عنوان مجموعه شعرهای جدی این طنزپردازمهربان ماست که در نمایشگاه بین المللی کتاب سال ۹۳، خیلی شفاف و روشن از آن رونمایی شد. بلکه خستگی هایش از رو بروند!

اسدالله فهندژ سعدی
آنچه از گفته های خود ایشان برمی آید؛ سه ماه پیش از آن که به دنیا بیاید،یک فروند قوچ سرکش با شاخ خود محکم به شکم مادر وی می کوبد که نامبرده نیز مورد آسیب جدی قرار می گیرد و زمانی که در۲۲ بهمن سال ۱۳۳۹ در کنار آرامگاه سعدی به دنیا می آید؛ کمی مریض و رنجور و قوچ زده به نظر می آید و تا یکی دوسال هم نابینا بوده است.
شاید تحت تأثیر همین ضربۀ وارده بر والده بود که از ۱۲ سالگی شروع به گفتن شعر کرد. اما به خاطر پاره ای مشکلات اقتصادی، فقط موفق به گرفتن دیپلم شد و به ناچار، سر از بازار کار آزاد در آورد.
او در سال ۱۳۷۹ همراه با دوسه نفر از دوستان گرمابه و گلستانش، انجمن طنز فارس را راه اندازی می کند که تا به امروز چراغ آن انجمن روشن نگهداشته شده است. وی به سال ۱۳۸۹ کتاب اشعار طنز بلبل شیرازی را به چاپ رساند که باعث تعجب سعدی و حافظ شد.

محسن طاهری
نامبرده در شانزدهمین روز آذر سنۀ ۱۳۶۹ خورشیدی، بدون هماهنگی با مسئولین وقت، در تهران به دنیا آمد. کمی که دقت کرد، متوجه شد هفت‌ماهه به دنیا آمده و دقیق‌تر که شد، دید یک برادر دوقلو هم دارد.
مطمئناً اگر بیشتر دقت کرده بود، شاید چیزهای دیگری هم دستگیرش می‌شد که در تصمیم گیری خود تجدید نظر می گرد. دو شهر تهران و کرمانشاه(سرجمع،تهرانشاه!)، از فیض وجودش بهره‌‌ها برده‌اند. بهره های غیربانکی البته!….
باز هم اگر از احوال این طنزپرداز کرمانشاهی اصل، جویا باشید، باید عرض شود که بحمدالله حالش با وجود روغن نباتی معروف شهرشان خوب است و در حال حاضر دارد به شدت در دانشگاه شهید بهشتی، داروسازی می‌خواند. پزشک طنزپرداز که داشتیم، دکترداروساز طناز هم از قندپهلو تحویل بگیرید!

محمد نظری ندوشن
سال ۱۳۶۳ داشت تمام می شد که در ۲۹ اسفند ماه در یزد متولد شد. او از دوره نوجوانی با مطالعه مجله گل آقا به طنز علاقه مند ش و با ورد به رشته ادبیات و علوم انسانی، چنان که افتد و دانی، خیلی زود به شعر علاقه مند شد و کم کم شروع به سرودن کرد. کاش کسی دست او را می گرفت و به راه بهتری راهنمایی می کرد!
او در سال ۸۲ در رشته حقوق و در دانشگاه علوم قضایی و خدمات اداری پذیرفته شد و تا الان که دانشجوی مقطع دکترای رشته فقه و حقوق جزا هست، همچنان با ادبیات و شعر نیز مأنوس است.
بیشتر شعرهایش طنز و فکاهه است. او تا به حال، موفق به کسب رتبۀ نخست شعر طنز کلاسیک در جشنواره خاطرات تلخ و شیرین زندگی دانشجویی(تهران، ۸۶) و ایضاً رتبه نخست ششمین جشنواره طنز مکتوب (تهران، ۹۰ )شده است. لطفاً بروید کنار که کتاب ایشان با عنوان «همه را شکل یار می بینم»، به زودی از راه می رسد. وی در حال حاضر به تدریس حقوق مشغول است که احتمالاً حقوق خوبی هم دارد.

گروه سوم ربع نهایی قند پهلو

علاقه مندان می توانند قسمت های سری چهارم قند پهلو را در زیر ببینند :

***
قسمت اول


***

قسمت دوم


***

قسمت سوم


***

قسمت چهارم


***

قسمت پنجم


***

قسمت ششم


***

قسمت هفتم


***
قسمت هشتم


***
قسمت نهم


***
قسمت دهم


***
قسمت یازدهم


***
قسمت دوازدهم


***

قسمت سیزدهم


***
قسمت چهاردهم


***
قسمت پانزدهم


***
قسمت شانزدهم


***
قسمت هفدهم



***

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر